• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #11
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #12
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #13
امان از دست این مریضی که حتی فرصت نمیده یک پارت بنویسم:sugarwarez-019: ولی هم اکنون من اینجام=)

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #14
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #15
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #16
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #17
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #18
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #19
این قصه و داستان نیاز به نظر و انرژی شما داره، ممنونم که نظر می‌دین :smiling-face-with-heart-eyes:

- داداش داداش یواش، طرف بازیگر‌ه‌ گونی سیب زمینی نیست!
دختر گریمور در حالی که یقه پسر را از پشت می‌کشید این را می‌گوید، پس برادرش بود؛ چقدر باهم شباهت نداشتند!
می‌خواهم جیغ بزنم یا چنگ بی‌ا‌ندازم روی صورتِ زیادی صاف و تمیزش؛ اما تنها کاری که از دستم بر‌میاید، کشیدن کوله‌ام از بین دستانش است.
- همتون کورین! من ساناز نیستم... ولم کن نفهم، دارم می‌گم... .
پشت رختکن پرتم می‌کند و لباس‌ها را در آغوشم می‌اندازد. خودش هم پشت آن سنگر می‌گیرد.
- تا سی می‌شمارم. پوشیدی که پوشیدی، اگه... .
با کوباندن پایم روی زمین جمله‌اش را قطع می‌کنم و جیغ سر می‌دهم:
- نپوشیدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

میم.فـــا๛

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
293
پسندها
1,796
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #20
دختر گریمور را صدا زدم. در اینجا تنها با او احساس راحتی داشتم. گیسو داخل میاید و با زحمت بند‌ها را می‌کشد.
- نفست رو حبس کن شکمت رو بده تو.
کاری که می‌گوید را انجام می‌دهم. او تا می‌تواند بندها را محکم می‌‌بندد؛ تا جایی که نفس حبس شده‌ام را قورت می‌دهم.

بعد از پوشیدنِ کفش‌هایی پاشنه‌دار و همرنگ لباس، بیرون می‌رویم. حامدِ حاتمی که سن و سالش می‌گفت از من کوچک‌تر است؛ ولی زیادی کله‌اش بوی قورمه سبزی می‌دهد با رضایت نزدیکم میاید.
- حرف گوش کن بودن همیشه خوبه. این مدت خارج از برنامه غذایی عمل کردی؟ لباست خیلی تنگ شده.
باید دهنم را برایش کج می‌کردم؛ اما تنها به زدن پوزخند و سری از تاسف تکان دادن راضی می‌شوم. هر چقدر من می‌گفتم این گاو نر است، آن‌ها می‌گفتند بدوش. دختری نزدیک‌ شد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا