- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #21
-
تذکر:
نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.
مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:
1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)
2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی
3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.
و...
قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:
1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.
2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.
3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:
4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.
در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان
- نویسنده موضوع fatemehm.asl
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 64
- بازدیدها 3,412
- کاربران تگ شده هیچ
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #22
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #23
می‌خواهم از صحنه خارج بشوم که فریادِ دخترکِ ساناز نام سر جا خشکم می‌کند.
آن صدا، آن نوای نرم و قاطع، زیادی آشناست!
- برای بار هزارم دارم می‌گم من ساناز نیستم! آهای آصف شیوانی، کدوم گوری قایم شدی؟
با پایان جمله‌اش، بی‌درنگ به سمتشان برمی‌گردم.
انتظار دارم ساناز با آن طلبکاری همیشگی به مهناز نگاه کند؛ اما همزمان، نگاهمان در هم تلاقی می‌شود و زمان برای لحظه‌ای می‌ایستد. رنگ از چهره‌اش می‌پرد، دوسه قدم عقب می‌رود که دامن بلند لباسش، زیر پایش گیر می‌کند.
گفتم لباس...آن سفیدِ پرشکوه، بی‌نهایت به او می‌آمد. شبیه تندیسی از فرشته‌های یونانی شده است... .
برای حفظ تعادل، دستش را بلند کرده به دیوار کناریش بند می‌کند. ناباور خیره‌ام شده، ناباوری نگاهش زیادی تابلوست،...
آن صدا، آن نوای نرم و قاطع، زیادی آشناست!
- برای بار هزارم دارم می‌گم من ساناز نیستم! آهای آصف شیوانی، کدوم گوری قایم شدی؟
با پایان جمله‌اش، بی‌درنگ به سمتشان برمی‌گردم.
انتظار دارم ساناز با آن طلبکاری همیشگی به مهناز نگاه کند؛ اما همزمان، نگاهمان در هم تلاقی می‌شود و زمان برای لحظه‌ای می‌ایستد. رنگ از چهره‌اش می‌پرد، دوسه قدم عقب می‌رود که دامن بلند لباسش، زیر پایش گیر می‌کند.
گفتم لباس...آن سفیدِ پرشکوه، بی‌نهایت به او می‌آمد. شبیه تندیسی از فرشته‌های یونانی شده است... .
برای حفظ تعادل، دستش را بلند کرده به دیوار کناریش بند می‌کند. ناباور خیره‌ام شده، ناباوری نگاهش زیادی تابلوست،...
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #24
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #25
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #26
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #27
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #28
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #29
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 277
- پسندها
- 1,701
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #30
موضوعات مشابه
در حال تایپ
رمان دِلا | سایرا کاربر انجمن یک رمان
