- تاریخ ثبتنام
- 25/1/22
- ارسالیها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدالها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #41
معذب شده سر تکان میدهم و روسری کوچک سفید روی سرم را جلو میکشم:
- پرسیدن داره؟ آره تنها میرم.
در رژلب را میگذارد و پر شوق بدون توجه به آدمهای ایستاده در ایستگاه گونهام را بوسه باران میکند.
چربی لبانش را احساس میکنم.
دندان روی هم کیپ کرده جلوی دستانم را میگیرم تا او را کنار نزنند.
هلیا با پای پیاده میخواست برود پاتوق، بچههای دانشگاه گفته بودند در کافهی همیشگیشان جمع شدهاند؛ این دورهمیها بدون حضور هلیا که معنا نداشت.
هلیای همیشه پایه ثابت خوش گذرانی و غیبتهایشان بود... .
ماشینی نقرهای جلوتر از ما با جیغی تیز روی ترمز میزند.
هلیا هنوز دارد قربان صدقهام میرود.
با خواندن شماره پلاک میفهمم آمده مرا به خانه برساند.
با عجله دست روی شانهی هلیا میکوبم، نمیدانم...
- پرسیدن داره؟ آره تنها میرم.
در رژلب را میگذارد و پر شوق بدون توجه به آدمهای ایستاده در ایستگاه گونهام را بوسه باران میکند.
چربی لبانش را احساس میکنم.
دندان روی هم کیپ کرده جلوی دستانم را میگیرم تا او را کنار نزنند.
هلیا با پای پیاده میخواست برود پاتوق، بچههای دانشگاه گفته بودند در کافهی همیشگیشان جمع شدهاند؛ این دورهمیها بدون حضور هلیا که معنا نداشت.
هلیای همیشه پایه ثابت خوش گذرانی و غیبتهایشان بود... .
ماشینی نقرهای جلوتر از ما با جیغی تیز روی ترمز میزند.
هلیا هنوز دارد قربان صدقهام میرود.
با خواندن شماره پلاک میفهمم آمده مرا به خانه برساند.
با عجله دست روی شانهی هلیا میکوبم، نمیدانم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش