• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
285
پسندها
1,779
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #71
نوای بلبل هنوز در فضا می‌پیچد که عربده هلیا از عمق خانه، چهارستون بدنم را می‌لرزاند.
- هوی! مگه سر آوردی نسناس؟
خاله انگشت از زنگ جدا می‌کند و دوباره در صورتم لبخند می‌زند. بوی حنای در هوا پخش شده می‌گویند تازه رنگی به گیس زده. صدای لخ‌لخ دمپایی‌ها روی موزاییک حیاط شنیده و هلیا در آستانه در ظاهر می‌شود؛ با حرص بازوی مادرش را عقب می‌کشد.
- آخه مادرِ من! تو زبون داری که میای پیشواز مردم؟
انتظار دیدنم را ندارد. سر که بالا می‌گیرد چهره عبوسش جایش را به شگفتی می‌دهد.
- به‌به! آفتاب از کدوم ور تابیده که اول صبحی چشم ما به جمال شازده خانم روشن شده؟
دستانم را از شقیقه جدا و مانتوی در تنم را صاف می‌کنم. از بعضی اخلاق‌هایش متنفرم. خوب می‌دانست حالم از اسم شاهدخت بهم می‌خورد‌؛ ولی چپ و راست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
285
پسندها
1,779
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #72
تازه چشمانم به لباس‌های شلخته و خانگی هلیا می‌خورد. یک شلوار گشاد صورتی با شکل‌های میکی ماوس، هیچ وقت از این کارتون خوشم نمیامد. آن موجود سیاه رنگ دو گوش، بیشتر از شخصیت موردعلاقه کودکان شبیه موجودات شیطانی بود. در آن دوران که همه عاشق دیدن کارتون بودند، من علاقه داشتم پای مستند‌های حیات وحش بنشینم، حتی ناهید هم علاقه نداشت مانند دیگر زنان پای سریال‌های صد ساله ترکی بنشیند. تمام وقتش را پای چرخ خیاطی می‌گذاشت و خیاطی می‌کرد.
- اون روز با ماشین سالم رسیدی خونه یا... .
هلیا حرفش را کامل نکرده دستم را روی سینه‌اش می‌گذارم و به داخل حیاط هولش میدهم. چشمانش از فرط تعجب می‌خواهد بیرون بزند. با عجله خودم هم داخل می‌روم و در را آرام روی هم می‌گذارم.
جمله‌ای کوتاه در صورت پر از بهت او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا