- تاریخ ثبتنام
- 22/12/24
- ارسالیها
- 79
- پسندها
- 232
- امتیازها
- 1,048
- مدالها
- 3
سطح
2
- نویسنده موضوع
- #21
صدای لاستیکهایی که روی خاک خیس کشیده میشدن، تنش فضا رو سنگینتر کرد. چراغهای جلوی ماشین، مثل چشمهای شکارچی توی دل شب برق زدن. اهورا سریع کنار دیوار خزید. ماهی بیصدا رفت پشت پنجرهی شکسته. رها، آمادهی فرار، ولی دلش هنوز پیش اون فایل لعنتی بود.
ماشین ایستاد. درِ جلو باز شد. یه جفت کفش مشکی، برقزده از گل و خاک، پایین اومد. کسی که بیرون اومد، هیکل درشت داشت، پالتو بلند و کلاه تا روی ابروهاش. دومی هم پیاده شد. بیصدا، ولی با اسلحهای توی دست.
- چند نفرن؟
- دو تا دیدم. ولی اگه باند سایه باشه، حتماً پشتی دارن.
- وقتشه که بریم سراغ نقشهی "دود".
ماهی سری تکون داد. رفت سمت اتاق پشتی، جعبهی کوچیکی رو بیرون کشید. توش پر از گاز اشکآور دستساز و دودزا بود.
- اینا رو راد خودش طراحی کرده بود...
ماشین ایستاد. درِ جلو باز شد. یه جفت کفش مشکی، برقزده از گل و خاک، پایین اومد. کسی که بیرون اومد، هیکل درشت داشت، پالتو بلند و کلاه تا روی ابروهاش. دومی هم پیاده شد. بیصدا، ولی با اسلحهای توی دست.
- چند نفرن؟
- دو تا دیدم. ولی اگه باند سایه باشه، حتماً پشتی دارن.
- وقتشه که بریم سراغ نقشهی "دود".
ماهی سری تکون داد. رفت سمت اتاق پشتی، جعبهی کوچیکی رو بیرون کشید. توش پر از گاز اشکآور دستساز و دودزا بود.
- اینا رو راد خودش طراحی کرده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.