مشاعره مشاعره مشروط (واژگان)

[m.sina]

م**س.ت بگذشتی و از خلوتیانِ ملکوت

به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت

سروِ سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

قامت

گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت
یا صنوبر به کدامین قد و قامت برخاست

صنم لطفا

 

[ملکه جهنمی❄]

گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت
یا صنوبر به کدامین قد و قامت برخاست

صنم لطفا

منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر

من از او گر بکشی جای دگر می نروم
مرگ

 

[m.sina]

منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر

من از او گر بکشی جای دگر می نروم
مرگ

مرگ در قاموس ما از بی‌وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصۀ فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

فرهاد لطفا

 

[ملکه جهنمی❄]

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامدشاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
سوز دل

 

[m.sina]

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامدشاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
سوز دل

شبی با سوز دل گفتم قلم را
بیا تحریر کن درد دلم را
قلم گفتا برو بیچاره عاشق
نداری طافت این کوه غم را

ایینه لطفا

 

[ملکه جهنمی❄]

شبی با سوز دل گفتم قلم را
بیا تحریر کن درد دلم را
قلم گفتا برو بیچاره عاشق
نداری طافت این کوه غم را

ایینه لطفا

آیینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاس
نیرنگ

 

[m.sina]

آیینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاس
نیرنگ

ندارم چشم من تاب نگاه صحنه سازیها

من یکرنگ بیزارم از این نیرنگ بازیها

زرنگی نارفیقا!نیست این چون باز شد دستت

رفیقان را زپا افکندن و گردن فرازیها

رفیق لطفا

 

[ملکه جهنمی❄]

ندارم چشم من تاب نگاه صحنه سازیها

من یکرنگ بیزارم از این نیرنگ بازیها

زرنگی نارفیقا!نیست این چون باز شد دستت

رفیقان را زپا افکندن و گردن فرازیها

رفیق لطفا

یک حکایت بشنو ای زیبا رفیق
تا بدانی رسم این بحر عمیق
شمس تبریزی

 

[m.sina]

یک حکایت بشنو ای زیبا رفیق
تا بدانی رسم این بحر عمیق
شمس تبریزی

جان کشیدم پیش عشقش گفت کو چیزی دگر
گفتم آخر جان جان زین سان ز بی چیزی شدست

چون حجاب چشم دل شد چشم صورت لاجرم
شمس تبریزی حجاب شمس تبریزی شدست


نعمت لطفا

 

[بَهآرنارنج]

جان کشیدم پیش عشقش گفت کو چیزی دگر
گفتم آخر جان جان زین سان ز بی چیزی شدست

چون حجاب چشم دل شد چشم صورت لاجرم
شمس تبریزی حجاب شمس تبریزی شدست


نعمت لطفا

ادای شکر نعمت کرده باشی
حق خدمت بجای آورده باشی

(گاری)