مشاعره مشاعره مشروط (واژگان)

[Alie.Z]

سبکباران برون بردند رخت از بحر بی‌پایان
نمی‌یابند بیرون شو گرانباران به ساحلها

زمانه

چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
«حافظ»


کلمه انتخابی (مرفه)

 

[hadi]

چون از آن اقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی ملک جهان
سخت‌گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون‌آشامی است
«مولانا»


کلمه انتخابی ( فرش)

ای صبا فرّاشی فرش سبا کن دم به دم
خاصه چون هدهد به درگاه سلیمان می رسد


بیتاب

 

[hadi]

چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
«حافظ»


کلمه انتخابی (مرفه)

در موج خطر مرفهی همچو کلیم
وز آتش فتنه شاد چون ابراهیم


نور

 

[Alie.Z]

نظر بر پسته تنگ تو دارم
که چشم من به غایت خرده بین است


روزه

روزه يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
می زخمخانه به جوش آمده می بايد خواست
نوبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب كردن رندان پيداست
«حافظ»


کلمه انتخابی ( پیدا)

 

[hadi]

روزه يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
می زخمخانه به جوش آمده می بايد خواست
نوبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب كردن رندان پيداست
«حافظ»


کلمه انتخابی ( پیدا)

تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد
سوختم سر تا قدم پیدا و پنهان دیده شد


ورطه

 

[Alie.Z]

ای صبا فرّاشی فرش سبا کن دم به دم
خاصه چون هدهد به درگاه سلیمان می رسد


بیتاب

خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی
بیرون کشدش زان چه بی‌آلت و قلابی
صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی
زیرا که ضعیفی تو بی‌طاقت و بی‌تابی
«مولانا»


کلمه انتخابی ( برون)

 

[Alie.Z]

در موج خطر مرفهی همچو کلیم
وز آتش فتنه شاد چون ابراهیم


نور

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
«مولانا»


کلمه انتخابی (بارور)

 

[Alie.Z]

تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد
سوختم سر تا قدم پیدا و پنهان دیده شد


ورطه

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
«حافظ»


کلمه انتخابی (پیروزی)

 

[hadi]

خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی
بیرون کشدش زان چه بی‌آلت و قلابی
صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی
زیرا که ضعیفی تو بی‌طاقت و بی‌تابی
«مولانا»


کلمه انتخابی ( برون)

سبکباران برون بردند رخت از بحر بی‌پایان
نمی‌یابند بیرون شو گرانباران به ساحلها


سام

 

[hadi]

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
«مولانا»


کلمه انتخابی (بارور)

درختی بُدی سال و مه بارور
خرد بیخ و دین برگ و بارش هنر


دروغگو