- تاریخ ثبتنام
- 2/4/19
- ارسالیها
- 196
- پسندها
- 4,255
- امتیازها
- 16,333
- مدالها
- 8
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #151
از ترس یه لحظه از جا پریدم و از اتاق بیرون زدم. پدرم توی راهرو داشت با تلفن صحبت میکرد، انگار به یه نفر داشت آدرس خونه زنعمو رو میداد. نگاهم رو از پدرم گرفتم و با سرعت دوییدم تو آشپزخونه. حسابی گیج شده بودم، نمیدونستم باید چیکار کنم. در یخچال رو باز کرده بودم ولی یادم نمیومد مادرم چه کاری رو بهم گفت انجام بدم.
با دست، چشمم رو فشار میدادم و هی سعی داشتم تمرکز کنم ولی جیغهای پشت هم نازنین فرصت نمیداد. بالاخره یادم اومد و رفتم تا دوتا لیوان از توی کابینت بردارم که دستم خورد و لیوان و گلهایی که توش گذاشته بودم پخش زمین شد.
اینقدر سر و صدا توی اون خونه زیاد بود که صدای شکستن لیوان رو کسی نشنید.
چند ثانیه بعد با دوتا لیوان آبقند وارد اتاق شدم و با ورودم اولین جایی که دیدم آرشا بود. پدرم...
با دست، چشمم رو فشار میدادم و هی سعی داشتم تمرکز کنم ولی جیغهای پشت هم نازنین فرصت نمیداد. بالاخره یادم اومد و رفتم تا دوتا لیوان از توی کابینت بردارم که دستم خورد و لیوان و گلهایی که توش گذاشته بودم پخش زمین شد.
اینقدر سر و صدا توی اون خونه زیاد بود که صدای شکستن لیوان رو کسی نشنید.
چند ثانیه بعد با دوتا لیوان آبقند وارد اتاق شدم و با ورودم اولین جایی که دیدم آرشا بود. پدرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر