- تاریخ ثبتنام
- 2/4/19
- ارسالیها
- 196
- پسندها
- 4,255
- امتیازها
- 16,333
- مدالها
- 8
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #121
(آرشا)
- نفس بودم در آن عطر نفسهایت/...
پوف کشداری کشیدم و مداد توی دستمرو محکم کبوندم روی کاغذ.
حدود نیم ساعتی میشه اومدم تو اتاق و دارم روی شعری که میخوام برای ملیکا بگم کار میکنم ولی نمیشه؛ اصلا نمیتونم چیزی بنویسم، انگاری طلسم شدم.
دوباره مدادرو از روی کاغذ برداشتم و نوشتم:
- نفس بودم در آن عطر نفسهایت/...
دیگه واقعا عصبی شده بودم؛ دو روز بود مشغول شعر گفتن بودم ولی فقط تا همینجا تونستم بگم. کاغذرو مچاله کردم و خواستمرو کاغذ جدید دوباره بنویسم که صدای در باعث شد دستپاچه کاغذ و مدادرو پرت کنم یک گوشهای و خودمرو با گوشی مشغول کنم.
بعد از تقهای دیگه در باز شد و از عطرش فهمیدم ملیکاست!
از پشت نزدیکم شد و گفت:
- مزاحم شدم.
“آخه مگه میشه تویی که اینقدر با صدات، با لبخندت، با...
- نفس بودم در آن عطر نفسهایت/...
پوف کشداری کشیدم و مداد توی دستمرو محکم کبوندم روی کاغذ.
حدود نیم ساعتی میشه اومدم تو اتاق و دارم روی شعری که میخوام برای ملیکا بگم کار میکنم ولی نمیشه؛ اصلا نمیتونم چیزی بنویسم، انگاری طلسم شدم.
دوباره مدادرو از روی کاغذ برداشتم و نوشتم:
- نفس بودم در آن عطر نفسهایت/...
دیگه واقعا عصبی شده بودم؛ دو روز بود مشغول شعر گفتن بودم ولی فقط تا همینجا تونستم بگم. کاغذرو مچاله کردم و خواستمرو کاغذ جدید دوباره بنویسم که صدای در باعث شد دستپاچه کاغذ و مدادرو پرت کنم یک گوشهای و خودمرو با گوشی مشغول کنم.
بعد از تقهای دیگه در باز شد و از عطرش فهمیدم ملیکاست!
از پشت نزدیکم شد و گفت:
- مزاحم شدم.
“آخه مگه میشه تویی که اینقدر با صدات، با لبخندت، با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر