روی سایت دلنوشتۀ نقطه پــرگار | شمیم فرهادی و امیرادبی کاربران انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
18,243
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
28
 
  • #51
عشق آموختنی نیست که بخوانی...حفظ کنی و امتحان پس بدهی...
یک حس، یک آرامش یا یک لبخند است...
گاهی هم به دو جفت چشم خلاصه میشود و بس!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/18
ارسالی‌ها
467
پسندها
12,217
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #52
دلم بیخودی نگرانش بود
آن شب‌ها که به خانه‌ نمی‌آمد، تنها نبود
درآغوشی گرم و کنار دلبرش
شب را سحر می‌کرد!!!​
 
امضا : AmirAdabi❆

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
18,243
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
28
 
  • #53
توجیه میکنیم...
درست زمانی که باید حقیقت را برایش توضیح دهیم
درست زمانی که در تردید است...
اما سکوت میکنیم...گستاخی می کنیم...سرکشی میکنیم
که مبادا
مبادا
خیال بردارد....!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
18,243
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
28
 
  • #54
باید از حالا در نمازم زمزمه کنم:
اهدنا صراط المستقیم
صراط الذین انعمتَ علیهم...
( مارا به راه ” عاشقان“ هدایت کن...)
( راه کسانی که به معشوق رسیدند)
غیر المغضوب علیهم...
( و نه آنها که از معشوق جدا شدند...)

 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,694
پسندها
18,243
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
28
 
  • #55
یا رب العالمینم...
این همه از عشق دم زدم چه شد؟
این همه واژگان تقلا کردند که معنای عشق
را تصویر کنند چه شد...
ما چه شدیم...!؟
سالهای سال همچون نقطه ی پرگار
به گرد خود میگردیم...
اما عشق هنوز معنا نشده...
این دفتر برای من تمام نشدنیست
گرچه حالا تمامش میکنم!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/18
ارسالی‌ها
467
پسندها
12,217
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #56
آن روز که اولین سلام را کردی،
اشک ز چشمانم جاری شد و حال
با آخرین خداحافظی
آن اشک شوق بود و این اشک از سر درد
منه دیوانه را بگو
حال هرکه برای اولین بار سلامم میکند،
با خنده‌ای به او می‌گویم:
خداحافظ!​
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا