روی سایت دلنوشتۀ من و دریای دلم | t.sh کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع t.sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 71
  • بازدیدها 2,965
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
درست است باید این ساعات را خوشحال باشم چون قرار است به زودی به دیدارت برسم اما...
از تصور آنکه ممکن است آرزوی تو در هنگام تحویل سال رسیدن به یارت باشد...
قلبم فشرده می شود و چشمۀ چشمانم جوشیدن می گیرند...
تو با من چه کردی؟
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
تصمیمی سخت گرفته ام...
تصمیمی که شاید روزی من را خم کند اما...
تصمیم گرفتم دلِ تنگم را تنگ بگذارم...
دیگر برای باز کردنش تلاش نکنم...
بگذارم همانطور مچاله و درگیر بماند...
تا شاید روزی دستی از راه برسد و آن را بگشاید...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
بهترین روز ها را زمانی رقم خواهم زد...
که برسد روزی که بگویم"در کنار تو قدم خواهم زد"...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
با قهقهه های اطرافیانم...
با زدوده شدن گرد خاک از چهره هایشان...
قلبم آرام می شود...
بعد مدت ها خانواده بی هیچ دغدغه و دردی می خندد!
به امید ابدی شدن این روز ها...
 
آخرین ویرایش

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
من شاد می شوم...
چون فهمیدم که غصه خوردن سودی ندارد...
چون فهمیدم که می توانم با لبخند و صبر همۀ مشکلاتم را به زمین بزنم...
چون فهمیدم با خدا حرف زدن من را به آرامش می رساند...
چون فهمیدم که هر آنچه برایم رخ می دهد به صلاح من است...
چون راضی شدم به رضای خدا...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
خنده داره اما...
هر رفتار و هر اتفاق...
هر جا و هر چیز...
من رو یاد تو می ندازه...
دلم تنگ می شود اما قرار است تنگ بماند!
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
دلم تنگ است اما...
گفته بودم قرار است تنگ بماند!
امروز خیلی اتفاقات من رو به تو رسوند!
مثلا یکی از دوستام گفت که آخر این عشق من می بازم!
یا یکی دیگه برای به قول خودش مسخره بازی می گفت که می خواد با تو ازدواج کنه!
من خندیدم اما از درون گریستم!
وقتی پای اون فرد توی بحث با بچه ها کشیده شد بند بند تنم لرزید از تصور رسیدن تو به اون!
اسمش رو می خوای هر چی بذار!
بگو "خودخواه"، بگو "سنگدل" یا هر چیز دیگه اما من نمی تونم طاقت بیارم...
باشه به من نرس اما حداقل زمانی به اون برس که من بتونم فراموشت کنم!
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
گاهی هم باید...
بیخیال شد...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
در هیاهوی این شهر گاهی هم تنهایی لازم است...
 

t.sh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/9/18
ارسالی‌ها
791
پسندها
9,345
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
این شب های قدر...
می خواهم میون گریه هایم برای گناهانم...
برای تو و سعادتت، آینده و احساساتت دعا کنم...
تا لطمه ای نخوری و همینطور سالم بمانی!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا