متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشتۀ من و دریای دلم | t.sh کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع t.sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 71
  • بازدیدها 3,246
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #31
دلم یاد بگیر محکم باشی...
مثل یک کوه...
دلم یاد بگیر در عین محکم بودن لطیف باشی...
مثل آب دریا برای استقامتش در برابر برخورد با صخره....
دلم یاد بگیر در عین لطیف بودن بی نیاز باشی...
مثل خورشید...
بهتر بگویم دلم مثل کاکتوس باش...
او گل است، محکم است در برابر تابش آفتاب، و بی نیاز به آب...
پس هم لطیف است،محکم است و بی نیاز......
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #32
یا کل شب را بگری و یا صبح بخند اما هرگز با غمت سبب غم کسی نشو...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #33
مهم نیست آدم ها چی فکر می کنند...
مهم نیست آنها از تو چه انتظاری دارند...
مهم نیست نگاه آنها به تو چه خواهد بود؟...
هیچ چیز مهم نیست و تنها تو مهمی که چه می خواهی؟..
پس غصه اش را نخور...
برو و برس به هر آنچه که می خواهی...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #34
این یلدا...
دلم با نیت حال تو فال حافظ می گیرد...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #35
امروز یکی از دوستانم گفت...
"عذاب وجدان چیز خوبیه"...
آره عذاب وجدان چیز خوبیه!...
آهای بی وجدان ها...
هنوز وجدانتون به درد نیومده؟...
هنوز به آن مرحلۀ پشیمانی نرسیدید؟...
آهای هنوز نفهمیدید با من چه کردید؟...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #36
باز زمستان و قرمزی آسمان...
باز خون گریه کردن من و خونی شدن آسمان...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #37
زیبا بود آن لحظاتی که من سعی می کردم جذاب بخندم تا تو جذبم شوی...
زیبا بود آن روز هایی که از ذوق دیدن تو در غروب، صبح الطلوع بیدار می شدم...
زیبا بود آن زمان هایی که جلوی آینه خود را می نگریستم و لبم را به دندان می گرفتم و نمی دانستم چگونه هیجاناتم را خالی کنم تا دستم رو نشود...
زیبا بود آن پیاده روی هایی که تو با مرد ها می رفتی و من از جمع زن ها سعی می کردم خیلی غیر مستقیم کنارت راه بروم...
آری زیبا بود اما دریغا که اینها سبب نشد تو من را دوست بداری...
دریغا که تو تا ابد یک دست نیافتنی محض هستی...
دریغا که عشق تو غرورم را کم نکرد تا اعتراف بکنم...
دریغا...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #38
تو همانی هستی که صاحب قلبم شد و باز تو همانی هستی که قلبم را آواره کرد...
تو همان شیرینی ملس هستی که چه بسیار به کامم شیرین آمد و باز تو همان زهری هستی که بدجور کامم را تلخ کرد...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #39
حس خاصی دارد...
دلت را جایی، جا بگذاری...
آن هم جایی که برای همه محبوب است...
حتی "کاش" اش هم خاص است که کاش او هم تو را دوست می داشت...
این که مدام دل بکنی اما دوباره به اول جاده بازگردی هم خاص است...
کلا تو خاص، من خاص، عشقم خاص، زندگی هردویمان خاص... آخ چی می شد اگر ما با هم می شدیم "ما"...
به امید روزی که خاص عاشقم شوی...
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #40
تو...
گنجشکی را که زیر باران است در آغوش می گیری تا گرم شود...
می شود؟...
من را همان گنجشک ببینی؟...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا