متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشتۀ نقطه پــرگار | شمیم فرهادی و امیرادبی کاربران انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
464
پسندها
12,226
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #31
می‌گویند من در این شهر غریبم!
نه! اشتباه میکنند!
من آنقدر کوچه‌های این شهر را
بدنبال تو گشته‌ام
که همه یشان من را خوب می‌شناسند
اما، خب،
باید به آنها گفت
غریب این شهر،
تویی! تو!​
 
امضا : AmirAdabi❆

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #32
سالهاست تلاش می‌کنی
سلول به سلول روحی که زخم خورده را
بازسازی کنی...
گاه با کلامی گاه با سلامی...
اما نمی دانی تلاشت بیهوده است؟!
کاری محال!
”به روز رسانی وضعیتی که سالهاست به روز نمی شود“!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
464
پسندها
12,226
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #33
بس است هرچه پروانه وار
به دورت گشتم و گشتم و گشتم
تو آب شدی! تمام شدی و رفتی
اما،
آن شعله های سوزان غرورت،
نگذاشت بوسه ای به گونه‌ام بزنی!
لعنت به تمام شعله شمع های غرور!!
 

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #34
درختان از دست تو عاجز شده اند!
هی تیشه بر ریشه شان میزنند...
و خنجر بر جانشان!
از خانه دور و به کارخانه میروند..
تا دفتر شوند و من...
تمامشان را پر کنم از
توصیف ماه چهره ی ” تو“...!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #35
گیرم من هی بنویسم...
مگر تو میخوانی؟
مگر میفهمی راز اصوات و کلمات را؟
نه...
باور کن آخرش من...
تمامی نوشته هارا درآغوش کشیده و
بر مرگ ب*و*سه زنم...
و تو میمانی و یک عمر جوهر و ورق!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #36

اینبار را بگذار سکوت کنیم...
نه من بگویم نه تو...
نه من بنویسم نه تو...
بگذار ثانیه ها قضاوت کنند..
همین یک بار حکم به نفع من باشد!
آخر میخواهم مجازاتت را یک بغل بوسه تعیین کنم...!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
464
پسندها
12,226
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #37

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #38
من کاری ندارم که صدایم خوب نیست...
من باید روی این قناری هارا کم کنم...
باید بنشینی تا برایت بخوانم...تا ببینی که صدا
زیبایی نمیخواهد...
دلی عاشق و سری شیدا میخواهد...​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
464
پسندها
12,226
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #39
گاه بعضی رفتن‌ها
واقعا بی رحمانست!
باید پشت سر این رفتن ها
آب نریخت،
تا دیگر برنگردند
و فقط باید گفت:
رفتی؟ بدرک!
و به زندگی ادامه داد!​
 

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,252
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
  • #40
سن؟ فقط یک عدد است...
فاصله طبقاتی؟ حل میشود...
نارضایتی مادر ؟ رضایت میشود...
بیماری؟ باهم حلش میکنیم...
خانه به دوش؟ همه که از اولش خانه ندارند...!
میبینی؟
این همه بهانه پشت هم ردیف میشود
تا عاشقی از کوچه معشوقی گذر ها بکند...
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا