درد
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
عشقدوا
از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت
هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نداشت
بود روزی آن عنایتها که باما مینمود
خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت
نیککوی
در کوی نیک نامی، ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی،تغییرکن قضا را
نیکنیک
نام نیکو گر بماند زادمی
به گز او ماند سرای زر نگار
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
یادگارنیک
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
عشقیادگار
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
غمعشق
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامرد ندارم جز غم
یادغم
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد