بغضعشق
عشق بغضی بود که ناگهان شکست
سخت بود اما چقدر اسان شکست
لحظهی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر، نگهداری باران سخت است
بغضعشق
عشق بغضی بود که ناگهان شکست
سخت بود اما چقدر اسان شکست
بارانبغض
لحظهی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر، نگهداری باران سخت است
بارانباران
دست ت و یک غروب ابان کافی ست
حالا که دلم گرفته، باران کافی ست
تنهاباران
هر سه بیهمنفس و خستهدل و تنهاییم
من و این کوچه و باران چه به هم میآییم
ساحلتنها
من چه تنها و غریبم بی ت در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی ت در شبهای مستی
غروبساحل
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه نالهی جرس
خونابه گشت دیدهی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاستغروب
نم باران، لب دریا، غم ت، تنگ غروب
دل من تنگ ت شد، کاش که پیدا بشوی
دلکنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست
هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه من است
دلبردل
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدین هات حکمت داشت؛ دلبر داشتی
چشمدلبر
دوچشمانش چو آهوی غزالیست
ببین دلبر عجب صاحب جمالیست