- ارسالیها
- 147
- پسندها
- 1,683
- امتیازها
- 9,763
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #21
-> سوهو
با برخورد دستی بر شانه اش از خواب بیدار شد .
-: بذار بخوابم هیونگ
! -: پاشو ! باید بریم
قدرت اینکه چشمانش را از هم باز کند نداشت؛ هنوز خستگی اش برطرف نشده بود..
-: اگه میخوای توی این جزیره تک و تنها زندگی کنی مشکلی ندارم ! به تصمیمت احترام میذارم !
همین حرف کافی بود تا خواب را از چشمانش برباید ..
-: مگه قراره بریم؟
-: صبحت بخیر !
-: آخ .. ببخشید صبح بخیر
-: آره دیگه پاشو ! باید بریم!
سپس کیفش را برداشت و به دنبال مدیر به راه افتاد
-: هیونگ هواپیمای دیگه ای اومده؟ سقوط نکنه دوباره !
-: نه با کشتی ..نگران نباش
-: دریازده نشم!!
-: حالا بذار از اینجا خارج بشیم تا جنگل زده نشدیم !
-: خب مشکل بزرگیه ! جنگل زدگی !
سپس چشمکی زد و گفت : هیونگ داری راه...
با برخورد دستی بر شانه اش از خواب بیدار شد .
-: بذار بخوابم هیونگ
! -: پاشو ! باید بریم
قدرت اینکه چشمانش را از هم باز کند نداشت؛ هنوز خستگی اش برطرف نشده بود..
-: اگه میخوای توی این جزیره تک و تنها زندگی کنی مشکلی ندارم ! به تصمیمت احترام میذارم !
همین حرف کافی بود تا خواب را از چشمانش برباید ..
-: مگه قراره بریم؟
-: صبحت بخیر !
-: آخ .. ببخشید صبح بخیر
-: آره دیگه پاشو ! باید بریم!
سپس کیفش را برداشت و به دنبال مدیر به راه افتاد
-: هیونگ هواپیمای دیگه ای اومده؟ سقوط نکنه دوباره !
-: نه با کشتی ..نگران نباش
-: دریازده نشم!!
-: حالا بذار از اینجا خارج بشیم تا جنگل زده نشدیم !
-: خب مشکل بزرگیه ! جنگل زدگی !
سپس چشمکی زد و گفت : هیونگ داری راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.