• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن کره‌ای راز جنگل آچیارا | دیانا م. کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
-> سوهو

با برخورد دستی بر شانه اش از خواب بیدار شد .
-: بذار بخوابم هیونگ
! -: پاشو ! باید بریم
قدرت اینکه چشمانش را از هم باز کند نداشت؛ هنوز خستگی اش برطرف نشده بود..
-: اگه میخوای توی این جزیره تک و تنها زندگی کنی مشکلی ندارم ! به تصمیمت احترام میذارم !
همین حرف کافی بود تا خواب را از چشمانش برباید ..
-: مگه قراره بریم؟
-: صبحت بخیر !
-: آخ .. ببخشید صبح بخیر
-: آره دیگه پاشو ! باید بریم!
سپس کیفش را برداشت و به دنبال مدیر به راه افتاد
-: هیونگ هواپیمای دیگه ای اومده؟ سقوط نکنه دوباره !
-: نه با کشتی ..نگران نباش
-: دریازده نشم!!
-: حالا بذار از اینجا خارج بشیم تا جنگل زده نشدیم !
-: خب مشکل بزرگیه ! جنگل زدگی !
سپس چشمکی زد و گفت : هیونگ داری راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
یکی از آن ها هیکل بسیار درشتی داشت و موهایش را از ته تراشیده بود با صدایی نخراشیده گفت: کی هستین؟ رئیستون کیه؟
یکی از حاضرین جلو رفت و من من کنان گفت: م .. م..ن کا...پیت..ان اوه ..سو..جانگ ..هس..تم!
-: درست بنال ! کاپی چی چی ؟
نفس عمیقی کشید . کاملا رنگش پریده بود : کاپیتان اوه سوجانگ هستم! متاسفانه یه فرود اضطراری پیش اومد !
سپس با دستی لرزان به مسافرین اشاره کرد : این ها هم مسافرین هواپیما هستند
-: آهان منظورت همون آهن قراضه ست که درختامونو شیکونده؟
-: ب...له .. همونه !
مرد دیگری گفت : فعلا ولش کن کار مهمتری داریم .. باید اون دختره رو پیدا کنیم
سپس رو به افرادش گفت : منتظر چی هستید .. بگردینشون !
آنها توسط آن افراد ناشناس بازرسی شدند وقتی به نتیجه ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
طبق معمول آقای کیم در بندر اینچئون منتظرشان بود.خوشبختانه بقیه مسیر را زمینی طی کردند تا به سئول برسند. سوهو دیگر تحمل یک سفر هوایی را نداشت.
بالاخره با هر مکافاتی که بود به سئول رسیدند. چمدان ها را تحویل گرفتند.ریونگ درحالیکه به سختی چمدان را می کشید زیر لب غر غر کرد : معلوم نیست چی خریده ؟! که انقدر سنگینه ! شرط می بندم ‌کل برنو خریده برداشته آورده !
سوهو چپ چپ نگاه کرد : اونقدرا هم سنگین نیست ! خوبه خودت رفتی خرید !
-: چی ؟ یعنی خودت چیزی نخریدی؟ پس چرا انقدر سنگینه؟
مدیر که کلافه شده بود، گفت : پسر خوب ! انقدر غر نزن! به اندازه کافی سخت گذشته
سوهو : خیلی خسته م میخوام زودتر برسم خوابگاه
ریونگ گفت :خب من تسلیم ولی خیلی سنگینه !
وقتی به ماشین رسیدند با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
سوهو پس از دوش گرفتن روبدوشامبرش را پوشید و خودش را روی تختش پرت کرد. برای لحظاتی چشمانش را بست . حس خوبی داشت که راحت روی تختش دراز بکشد و به هیچ چیز فکر نکند اما با وارد شدن سهون به داخل اتاق همه چیز خراب شد.
سهون کنجکاوانه پرسید : دیدیش ؟
-: کیو؟
-: ساندرا رو میگم
-: نه
-: دروغ نگو ! مطمئنم دیدیش
-: بهش پیام دادم که اونجام .. گفت دنبالش نگردم
-: تو هم نگشتی؟ خاک بر سرت ! باید میرفتی دنبالش! ازت ناامید شدم !
-: نمیخواسته منو ببینه ! باید چکار میکردم !؟
سهون دستی توی موهایش کشید و گفت: ببین دخترا کاملا برعکس حرف میزنند وقتی میگه نمیخوام ببینمت یعنی مشتاقم که ببینمت ...
پشتش را به سهون کرد تا چهره اش دیده نشود.
-:ولم کن سهون ! خسته ام تازه از یه سقوط جون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
سوهو جلو آمد . کاملا شوکه شده بود؛ زیرلب زمزمه کرد : غیرممکنه !!
بقیه هم دست کمی از حال سوهو نداشتند و به داخل چمدان خیره شده بودند.
بکی گفت: این سوغاتیمونه؟
هیچ کس حرفی نزد . سوهو کنار بکی چهارزانو نشست دستش را جلو برد و دست آچیارا را گرفت سپس نبضش را چک کرد . گفت : نبضش میزنه !
اما کیونگسو آن دو را به کناری پرت کرد و آچیارا را در آغوش کشید : شیومین! [شیومین نام دیگر گروه اکسو] ... حالت خوبه ؟ صدامو میشنوی؟
صدای خس خس نفسی به گوشش رسید . سپس رو به کای گفت : بیا کمک کن ببریمش روی تخت!
سوهو خواست کمک کند که با واکنش ناگهانی بکهیون مواجه شد : معلوم نیست چه بلایی سرش آوردی ! ازت انتظار نداشتم هیونگ !
سوهو: م...ن ...م..ن
-: هیچی نگو ! ازین خرابترش نکن
-: م..ن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که زودتر از اتاق خارج شود. وارد راهروی طویلی شد که به راه پله ای چوبی منتهی میشد . باعجله از پله ها پایین رفت اما در پله ی آخر پایش لیز خورد و داشت از پشت سر بر زمین می افتاد که دستی دور کمرش حلقه زد و او را درآغوش گرفت و از افتادنش ممانعت کرد. نفس آچیارا در سینه حبس شد تنها چند اینچ صورت هایشان با یکدیگر فاصله داشت خون به صورت آچیارا دوید.اما این وضع ثانیه ای بیش تر طول نکشید و با همان سرعتی که در بغل او جای گرفته بود رها شد..
سوهو دستی جلوی صورت اچیارا تکان داد و گفت : خوبی؟
آچیارا با دستپاچگی سری تکان داد ، قلبش تند تند میزد .برایش عجیب بود با تندی گفت: خودم از عهده ی خودم برمیام
-: جای تشکرته؟
سهون که تمام مدت از روی کاناپه داشت آن دو را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
آچیارا با خود گفت حالا که اشتباه گرفتن منو !بد نیست کمی امتحانشون کنم.
بنابراین پاسخ داد: فکر کنم اشتباهی پیش اومده .. من کسی که فکر می کنید نیستم !
و با دقت به صورت هر پنج نفرشان نگریست تا بفهمد که چقدر حرفهایش را باور کرده اند.. اما چیزی دستگیرش نشد ..
بکهیون : شیومین الان وقت شوخی نیست .. میدونی این دو روز که بیهوش بودی چقدر نگرانت بودیم؟
دی او خشمگینانه به لباس مارکدار آچیارا انداخت.. و گفت: من میدونم چه خبره ! اینا دست به یکی کردند تا سوغاتیای ما رو بالا بکشن !
سوهو: کیونگسو (دی او) ! من که توضیح دادم گفتم که نمیدونم چطوری شیو از اونجا سردرآورده !
دی او: فهمیدم بابا! ۱۰۰۰ بار همین حرفو زدی!
کای که به جای سیلی آچیارا خیره شده بود من من کنان گفت: س..و..ه..و ... یه ..چی بگم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
ساعاتی بعد آنان در بیمارستان بودند اچیارا بدون هیچ حرفی انها را همراهی کرده بود .. دکتر یانگ پس از بررسی آزمایشات و تست هایی که از آچیارا گرفته بود گفت : شما گفتین که توی چمدون بیهوش پیداش کردین؟
هر چهارنفرشان همزمان گفتند :بله !
-: چند روز بیهوش بوده؟
این بار فقط سوهو پاسخ داد :سه روز !
-: درسته .. خب ازمایشات و سی تی اسکن مشکلی رو نشون نمیده ضعف کرده که اونم طبیعیه و سطح کورتیزول و ادرنالین خونش بالاست که نشون میده مدت زیادیه که تحت فشار و استرسه.. دلیل اینکه گفتم آقای کیم (شیومین) بیرون از اتاق منتظر بمونند هم همین بود .. میخواستم از شما پرس و جو کنم !
دی او: نه آقای یانگ زیاد مطلع نیستیم .. چندروز پیش بی مقدمه گفت که باید جایی بره و یه مدتی نمیتونه بیاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
آچیارا که بیرون از اتاق منتظر آنها بود، گفت: نمیدونم چرا همه باید اونجا باشن جز خودم ... ازین موقعیت اصلا خوشم نمیاد .. یعنی فهمیدن فراموشی ندارم؟ چندبار گفتم که شیومین نیستم باور نکردند یعنی انقدر شبیهم؟ فکر بدیم نیس یه مدت خودمو جای اون جا بزنم!
صدایی در درونش گفت: اگه طرف سروکله ش پیدا بشه چکار میکنی؟ یا اگه بفهمن دختری
-:دمم رو میذارم روی کولم و میرم
-:به همین آسونی ؟
-: به همین آسونی!
-: اصلا میدونی چکاره اند؟ میشناسیشون؟
-: فعلا این مشکلم نیس.. لطفا ساکت شو میخوام فکر کنم !
-: داری میگی من مزاحمم؟
-: دقیقا!
-: من با این مساله کنار نمیام !
-: مگه تو باید کنار بیای؟
-:جای بهتری داری که بری؟ اینجا دیگه جنگل نیست .. خیلی از خونه دوره
آخرین باری که به یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
چند دختر به طرف اچیارا امدند و گفتند: اوپا یه امضا به ما میدید؟
-:امضا؟
-: از طرفداراتونیم !!
سپس قلم و کاغذ را به دست اچیارا دادند ..
-: اینجا که چیزی ننوشته که امضا کنم!
-: اوپا ! خیلی بانمکی!
-:اسم من مونهیه.. سو مونهی!
قلم و کاغذ از دست آچیارا افتاد .. من من کنان گفت: م..و...نهی؟
حتی اسمش هم برایش رنج آور بود. کای که آچیارا را زیرنظرداشت خودش را به آنان رساند و کاغذ را برداشت و امضا کرد..
-: ببخشید ولی ما باید بریم .. عجله داریم
و دست شیومین را گرفت و او را کشاند.. اچیارا در افکار خود غوطه ور بود و توجهی به اطرافش نداشت .. زیرلب گفت: مو..نهی..
کای:میشناختیش؟
آچیارا از افکارش بیرون کشیده شد.
-: چی؟
-: میگم مونهی رو میشناختی؟
دستپاچه جواب داد:نه
-:پس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا