• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن کره‌ای راز جنگل آچیارا | دیانا م. کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
تعداد لباس هایی که می توانست انتخاب کند محدود بود . علاقه ای به رنگ های روشن نداشت . بنابراین یک تی شرت سبز ساده با شلوار جین تیره رنگی انتخاب کرد .. موهایش را با کش بست که در میان وسایلی که سوهو برایش آورده بود، پیدا کرده بود . کوتاه بودند و به سختی توانست این کار را انجام دهد .
در آینه خودش را برانداز کرد و لبخندی از رضایت بر لب هایش نشست .ناگهان نجوایی را از پشت سرش شنید : آچیارا
برگشت ولی کسی را ندید . صدایی شبیه عوض شدن موج رادیو به گوش می رسید و همهمه ای که پس از آن شروع شده بود .
این بار بلندتر صدایش زدند...
-: آچیارا ...
گویی او را فرا می خواندند تا به آنان ملحق شود.
نگاهش را به کمد دوخت و فریاد زد : تو کی هستی ؟
با باز شدن در همهمه از بین رفت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
زمان حال
با پایش روی پارکت ضرب گرفت . دی او و شیومین هنوز نیامده بودند . مدیر کنجکاوانه سوهو را زیر نظر گرفت . نگران به نظر می رسید ..
-: اتفاقی افتاده؟
سرش را خاراند : نه ..
-: این نه یعنی آره ؟
سهون وسط حرفشان پرید : به قول شاعر نشسته است در انتظار این سوار بی غبار دریغ کز شبی چنین شیومین و کیونگسو سر نمی زند.
سوهو : هاهاها ..
مدیر باتعجب گفت : مگه شیومین اینجاست ؟
سهون : مگه قرار نبود باشه؟
-: فکر نمی کردم به این زودی برگرده ..
بکهیون : مگه این که بخواد برای کنسرت هفته دیگه خودش رو برسونه !
مدیر در پاسخ چیزی نگفت .
بکهیون : پس درست حدس زدم .
همان لحظه دی او و به دنبالش آچیارا وارد نشیمن شدند .. سوهو به آنها نگریست .. برق خاصی را می توانست در چشمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #43
آچیارا دستانش را برهم کوبید .. دلش برای سوار شدن بر روی کشتی تنگ شده بود . اولین باری که سوار شده بود سال ها پیش بود که همراه پدرش برای رساندن محصولات به ناها رفته بودند.
پدرش حتی هدایت کشتی را بلد بود و این باعث تعجب آچیارا شده بود .. وقتی نگاه خیره ی آچیارا را دید خنده ای کرد و گفت : چرا انقدر تعجب کردی؟ وقتی همسن تو بودم با پدرم زیاد سوار کشتی می شدم و ازش یاد گرفتم .. سپس رو به آچیارا کرد : میخوای یاد بگیری؟
کای که خوشحالی آچیارا را دید : لااقل یک نفر خوشحال شد
بقیه هم چیزی نگفتند تا این که بکهیون به حرف آمد : بچه ها خیلی هم بد نیس .. بعد از این همه برنامه ی فشرده استراحتی داشته باشیم . مخصوصا اینکه از به زودی سرمون شلوغ میشه ..
از زمانی که مدیر آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #44
با کمک دی او وسایلش را جمع کرده بود . بارها تصمیمش را عوض کرده بود . می دانست که باید مکانی برای شروع زندگی جدیدش انتخاب کند شاید آخرین فرصت هایش بود اما این سفر نیز ، شاید آخریش بود . شاید آخرین بار بود که می توانست سوار کشتی شود و شاید آخرین بار بود که می توانست صدای مرغان دریایی را بشنود و شاید آخرین بار بود که می توانست کنار سوهو بایستد و به تنهایی از تک تک لحظاتش استفاده کند . نمی فهمید که چرا انقدر زود اختیارش را به دست احساساتش سپرده بود . نمی فهمید که چرا انقدر زود مجذوب سوهو شده بود . پسری که نمی شناخت . با دنیایش بیگانه بود . پسری که وقتی به آچیارا لبخند می زد او را نمی دید . دوستی را می دید که با هم سال های زیادی را سپری کرده بودند و هرگز در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #45
*
همه چیز آن قدر سریع اتفاق افتاد که نفهمید چگونه خودش از ورودی آن منطقه ممنوعه سردرآورده است .. دروازه ای فلزی که با زنجیرهای زنگ زده ای تزئین شده بود و تپه ای که به گورستان مردگان می مانست در پیش رو داشت .. در نقشه اش برای ترغیب یه سونگ شکست خورده بود و حال خود باید از آن مرز عبور می کرد .. قدم اول را برداشت و نیز دومی را و قدم های بعدی ...
هر چه جلوتر می رفت راه ناهموارتر میشد و تعدادصخره ها و سنگلاخ هایی که پشت سر می گذاشت بیشتر .. انتهای مسیر را نمی دید چرا که با مه غلیظی پوشانده شده بود و هر چه جلوتر می رفت .. میدان دیدش کمتر می شد تا اینکه در مه فرو رفت .. سوزش پوستش را در آن سرما احساس می کرد .. به یکباره فصل تغییر کرده بود .. از سرعت قدم هایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #46
کای :
پشت در اتاقش متوقف شدم ، چند ضربه به در زدم، پاسخی نشنیدم. دوباره این کار را تکرار کردم.
-: شیومین ؟
دستگیره ی در را چرخاندم. در بر روی پاشنه خود لغزید و باز شد ..کسی داخل اتاق نبود .
همان لحظه سوهو وارد اتاق شد رو به من گفت : شیومینو ندیدی ؟
سری به علامت نفی تکان دادم .. پرسیدم : نمیدونی کجا رفته؟
-: از کجا باید بدونم
-: بینتون اتفاقی افتاده؟
-: چه اتفاقی ..
-: روی عرشه دیدمتون که داشتید با هم حرف می زدید . دیدم حالش منقلب شد .
آهی کشیدم :فک نکنم جیجو رو بلد باشه .. ممکنه راهو گم کنه .. اگه بدزدنش چی ؟ نگران نیستی؟
سوهو برای لحظه مات و مبهوت نگاهم کرد . سپس صورتش رنگ نگرانی به خود گرفت .
-: حرفتو پس بگیر .. هیچ اتفاقی براش نمیفته ..
بلافاصله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #47
نمی دانست که چند ساعت در حال قدم زدن است . هوا تاریک شده بود و از صبح چیزی نخورده بود اما خیال بازگشت به اتاقش را نداشت. این بیرون بیشتر احساس زنده بودن می کرد . اما در همین مدت کم دلش برای سوهو تنگ شده بود .
-: کمک ... کمک
صدای جیغ زنی توجهش را به خود جلب کرد به دنبال منشا آن گشت . صدا از درون بن بست تنگ و تاریکی می آمد . چشمانش را کمی ریز کرد تا به نور کم عادت کند ..دو مرد قوی هیکل در حال آزار یک زن بودند . یکی از آنها موهای زن را گرفته و می کشید و دیگری درحال بیرون ریختن محتویات کیفش بود .. سپس خنده ی کثیفی کرد : همینا رو داری خانوم خوشگله؟
زبان زن از ترس بند آمد .دیگر خبری از جیغ هایش نبود .. سپس شروع کرد زیر لب حرف های نامفهومی زدن..
آچیارا از شدت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #48
صدای نزدیک شدن قدم هایی را شنید .از گوشه ی چشمش آنها را زیر نظر گرفت . دو پسر جوان به آنها نزدیک می شدند . یکی از آن دو پرسید : حالت خوبه ..؟
آچیارا جوابی نداد . لزومی نداشت به آن غریبه ها پاسخی دهد ..
دیگری گفت : زنگ زدیم پلیس الان می رسند ..
در همان لحظه ، هاجونگ سعی کرد که تعادل آچیارا را بهم بزند تا بتواند فرارکند اما با افزایش فشار بر گلویش دست از تلاش برداشت .
آچیارا با صدایی خشن گفت : به نفعته که از جات تکون نخوری .. وگرنه با شمشیرم نصفت می کنم ..
پسری که بلندقدتر بود پرسید : چی ؟ چکارش می کنی ؟
اما قبل از اینکه آچیارا پاسخی دهد . صدای آژیر ماشین پلیس شنیده شد .. دو افسر از ماشین پیاده شدند و به طرف آن ها آمدند .. و با دیدن وضعیت آن ها خواستند به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #49
آغوش گرمش تنها چیزی بود که آن لحظه به آن احتیاج داشت و آرامش می کرد . پس از بند آمدن اشک هایش ، سرش را بالا گرفت و نگاهشان با یک دیگر آمیخته شد . دستش را بالا برد تا صورتش را لمس کند . برایش مهم نبود که سوهو او را دختر بد نامیده بود . چون او به همان اندازه بد بود .. بد و بدشگون ..
اما قبل از این که صورتش را لمس کند . سوهو او را از خود جدا کرد . آچیارا دستش را پایین آورد اما نگاهش را نگرفت . این فکر مثل خوره داشت او را از درون می خورد .چرا نگرانش شده بود ؟
لب هایش را از هم فاصله داد تا چیزی بگوید .. که کسی با چند سرفه حضورش را اعلام کرد ..
سوهو به طرف آن فرد چرخید .. مردمک چشمانش از تعجب گشاد شد ..
-: چانیول ! چن !
-: بالاخره فهمید که ما اینجاییم !
چن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am

Sahel_am

طراح ازمایشی
طراح ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
13/8/19
ارسالی‌ها
148
پسندها
1,688
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #50
دی او جعبه ی کمک اولیه را سرجایش گذاشت . سوهو پرسید : زخمش عمیق نبود ؟
دی او : چرا از خودش نمی پرسی ..
-: نمی دونم ... یه اشتباهی کردم ..
-: بهتره زودتر حلش کنی . خودت بهتر میدونی که دکتر چی گفت. بهش استرس وارد نکنیم ولی تو چه کار کردی ؟ وایسادی باهاش دعوا کردن
سوهو : دعوا نکردم ..
-: پس چرا بی خبر گذاشت رفت ؟ اون که جاییو بلد نبود ..
سوهو سکوت کرد نمی توانست پاسخی به او بدهد . تکه های پازل داشت کنار هم قرار می گرفت . رفتار عجیبش روی کشتی .. جنس نگاه های شیومین .. غمی که توی چشمانش دیده می شد ..
-: کیونگسو ..
دی او به طرف سوهو برگشت : بله؟
-: ممکنه که اون ..
حرفش را ادامه نداد ..
-: ممکنه که چی ؟
-: هیچی .. فکر کنم من براش از همه چی خطرناک تر باشم ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sahel_am
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا