- ارسالیها
- 147
- پسندها
- 1,683
- امتیازها
- 9,763
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #31
بالاخره به خوابگاه رسیدند البته به خوابگاه شباهت چندانی نداشت . آچیارا آنجا را برانداز کرد .. ساختمانی دو طبقه با نمای سفید رنگ که در باغی زیبا قرار داشت .. بار دیگر نگاهی به مسیری که از آنجا امده بودند انداخت جاده ای سنگفرش شده که اطرافش با درختان افرا و نارون پوشیده شده بود..
کای که از ماشین پیاده شده بود اچیارا را دید که به اطرافش نگاه می کند ..
-: قشنگه نه؟
-: اره حس خونه رو بهم میده .. ولی نه از نوع تلخش !
-: نه از نوع تلخش؟
اچیارا بی انکه به کای نگاه کند در را باز کرد و داخل شد .. داخل انجا هم چیدمان زیبایی داشت و قابل مقایسه با خانه ی قبلیش نبود .. ناگهان دردی را در سینه اش احساس کرد : چطور میتونم اینجا رو با خونه ام مقایسه کنم .. تصاویر بار دیگر در...
کای که از ماشین پیاده شده بود اچیارا را دید که به اطرافش نگاه می کند ..
-: قشنگه نه؟
-: اره حس خونه رو بهم میده .. ولی نه از نوع تلخش !
-: نه از نوع تلخش؟
اچیارا بی انکه به کای نگاه کند در را باز کرد و داخل شد .. داخل انجا هم چیدمان زیبایی داشت و قابل مقایسه با خانه ی قبلیش نبود .. ناگهان دردی را در سینه اش احساس کرد : چطور میتونم اینجا رو با خونه ام مقایسه کنم .. تصاویر بار دیگر در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.