متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان سایه‌های ابری | صحرا آصلانیان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع sahra_aaslaniyan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 233
  • بازدیدها 10,331
  • کاربران تگ شده هیچ

نظر زیباتون درمورد سایه های ابری؟

  • به شدت بد!

    رای 0 0.0%
  • بد!

    رای 0 0.0%
  • قابل قبول!

    رای 0 0.0%
  • خوب!

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    22

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #61
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #62
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #63
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #64
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #65
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #66
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #67
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #68
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #69
سنگینی نگاهش رو احساس می‌کردم. نگاهم هنوز قفل اون نقاشی‌های رنگارنگ دور حوض بود. با صدای گرفته‌ای ادامه دادم:

- چند مدت گذشت که یه پیرزن رو توی پارک دیدم؛ کلی خرید دستش بود؛ اما به حدی پیر شده بود که توان حمل اون‌هارو نداشته باشه. روز قبلش از دست یه مشت معتاد یه کتک حسابی خورده بودم و یکی از شونه‌هام در رفته بود؛ پای چپم هم می‌لنگید؛ با این وجود از روی نیمکت پارک بلند شدم و به‌سمتش رفتم؛ همه‌ی پلاستیک‌های خریدش رو با یه دستم گرفتم تا بهش کمک کنم.

با به یاد آوردن اون صورت زیبا و مهربون، ناخواسته لبخند محوی روی لب‌هام جا خوش کرد.
- مگه زخمی نبودی؟
- چه اهمیتی داشت؟
- خب... هیچی!
بی‌توجه به سامیار ادامه دادم:
- تا ایستگاه اتوبوس رفته بودیم که پیرزن گفت خونش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

sahra_aaslaniyan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
290
پسندها
6,304
امتیازها
21,013
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #70
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا