- ارسالیها
- 1,802
- پسندها
- 45,750
- امتیازها
- 63,073
- مدالها
- 52
- نویسنده موضوع
- #51
کیهان روی مبل سقوط کرد و کف هر دو دستش را محکم روی زانوهایش کوبید.
- باو اوسکریم دِ آخه نوکرتم الان وقتش بود؟! هفته دیگه افتتاحیه دفترمه، میخوام اسبابکشی کنم اینجا، کلی شماره گرفتم بزنگم برای ویژهبرنامهی از افطار تا سحر! کُره رفتنم چه صیغهایه این وسط؟!
حامی میز را دور زد و روبهروی کیهان نشست. با امیدواری نگاهش کرد و لبخند گرمی حوالهاش کرد.
- فقط سه روز طول میکشه رفت و برگشتت. میری سئول قرارداد مجدد میبندی و تمام! امضای تو، امضای منه! میدونی که میتونی انجامش بدی با این زبون چرب و نرمت! قول میدم اگه همهچی درست پیش رفت یه شیرینی تپل برای دفترت بدم.
کیهان با قیافهای درهم زیرچشمی نگاهش کرد و با حالتی از خداخواسته گفت:
- حالا دخترهای سئول چجوریان؟ نه نگو... خودم میرم...
- باو اوسکریم دِ آخه نوکرتم الان وقتش بود؟! هفته دیگه افتتاحیه دفترمه، میخوام اسبابکشی کنم اینجا، کلی شماره گرفتم بزنگم برای ویژهبرنامهی از افطار تا سحر! کُره رفتنم چه صیغهایه این وسط؟!
حامی میز را دور زد و روبهروی کیهان نشست. با امیدواری نگاهش کرد و لبخند گرمی حوالهاش کرد.
- فقط سه روز طول میکشه رفت و برگشتت. میری سئول قرارداد مجدد میبندی و تمام! امضای تو، امضای منه! میدونی که میتونی انجامش بدی با این زبون چرب و نرمت! قول میدم اگه همهچی درست پیش رفت یه شیرینی تپل برای دفترت بدم.
کیهان با قیافهای درهم زیرچشمی نگاهش کرد و با حالتی از خداخواسته گفت:
- حالا دخترهای سئول چجوریان؟ نه نگو... خودم میرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.