- ارسالیها
- 1,005
- پسندها
- 10,158
- امتیازها
- 29,873
- مدالها
- 17
- سن
- 23
- نویسنده موضوع
- #21
عمو وقتی ما رو میبینه غر میزنه:
- باز هم شما دخترها...
و ما با سرخوشی جواب میدیم:
- سلام عمو! از دیدن ما خوشحال نیستی؟
سفیه پیروزمندانه بهش لبخند میزنه. عمو برای اینکه حرفمون رو رد کنه دلخور دماغش رو بالا میکشه:
- آره، آره، شما دوتا. همیشه به رکوردها گوش میکنین و حرف میزنین و حرف میزنین و حرف میزنین، راهروهای بین قفسهها رو مسدود میکنین و هیچوقت هم چیزی نمیخرین.
سفیه گفت:
- واضحاً اونقدر پول نداریم عمو.
در حالی که با آستینم جلوی عطسهم رو، که به خاطر گرد و خاک به وجود اومده بود، گرفتم؛ گفتم:
- عمو "سایههای ایپی" جدید رو نداری؟
دندون قروچهای کرد:
- واضحاً معلومه که دارم.
و قبل از اینکه زمان زیادی بگذره بین رکوردهای قدیمی و جدید در حال چرخیدن و رقصیدن...
- باز هم شما دخترها...
و ما با سرخوشی جواب میدیم:
- سلام عمو! از دیدن ما خوشحال نیستی؟
سفیه پیروزمندانه بهش لبخند میزنه. عمو برای اینکه حرفمون رو رد کنه دلخور دماغش رو بالا میکشه:
- آره، آره، شما دوتا. همیشه به رکوردها گوش میکنین و حرف میزنین و حرف میزنین و حرف میزنین، راهروهای بین قفسهها رو مسدود میکنین و هیچوقت هم چیزی نمیخرین.
سفیه گفت:
- واضحاً اونقدر پول نداریم عمو.
در حالی که با آستینم جلوی عطسهم رو، که به خاطر گرد و خاک به وجود اومده بود، گرفتم؛ گفتم:
- عمو "سایههای ایپی" جدید رو نداری؟
دندون قروچهای کرد:
- واضحاً معلومه که دارم.
و قبل از اینکه زمان زیادی بگذره بین رکوردهای قدیمی و جدید در حال چرخیدن و رقصیدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.