- ارسالیها
- 1,005
- پسندها
- 10,158
- امتیازها
- 29,873
- مدالها
- 17
- سن
- 23
- نویسنده موضوع
- #71
میشینم و به صداهای توی خونه گوش میدم. خشنود از اینکه به غیر از من کس دیگهای بیدار نیست، از تختم بیرون میخزم. فضای وسط اتاق رو از هر وسیلهای خالی میکنم و کارم رو آغاز میکنم.
شش قدم، بچرخ. شش قدم، بچرخ. شش قدم، بچرخ. پاهام سه تا خط راست رو روی زمین میکشن؛ یک مثلث بینقص. جن خرناس میکشه:
- بینقص؟ شوخی میکنی؟ درست نبود. دوباره از اول شروع کن.
بنابراین، دوباره انجامش میدم. با انگشتهام ضربه میزنم و زیر لبم میشمرم:
- یک، دو، سه، چهار، پنج، شش... .
و دوباره انجامش میدم و دوباره و دوباره؛ تا زمانی که بهم حس درست بودن بده. شب، کنارم عمیقتر میشه و تیشرتم خیس عرق شده؛ امّا من برای ساعتها به کارم ادامه میدم.
یک زمانی، وقتی من و سفیه داشتیم دنبال یک کتاب خوب بین قفسههای خاک گرفتهی...
شش قدم، بچرخ. شش قدم، بچرخ. شش قدم، بچرخ. پاهام سه تا خط راست رو روی زمین میکشن؛ یک مثلث بینقص. جن خرناس میکشه:
- بینقص؟ شوخی میکنی؟ درست نبود. دوباره از اول شروع کن.
بنابراین، دوباره انجامش میدم. با انگشتهام ضربه میزنم و زیر لبم میشمرم:
- یک، دو، سه، چهار، پنج، شش... .
و دوباره انجامش میدم و دوباره و دوباره؛ تا زمانی که بهم حس درست بودن بده. شب، کنارم عمیقتر میشه و تیشرتم خیس عرق شده؛ امّا من برای ساعتها به کارم ادامه میدم.
یک زمانی، وقتی من و سفیه داشتیم دنبال یک کتاب خوب بین قفسههای خاک گرفتهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر