- ارسالیها
- 6,927
- پسندها
- 9,686
- امتیازها
- 55,373
- مدالها
- 33
- نویسنده موضوع
- #21
این را گفت و بدون توجه به صدا زدنهای دیگران، راه اردوگاه آن قاتلین را در پیش گرفت. او برای انتقام از آنها مصمم بود.
***
از سوی دیگر ساشا با دو دستش بر سر خود کوبید و گفت:
- ای وای! خاک تو سرمون شد! دخترهی کم تخته، جدیجدی رفت! اگه یک بلایی سرش بیاد چی؟
فرمانده ستُرگ متفکرانه پاسخ داد:
- ولی اون چشمهای یک بازنده نبود؛ میتونستم پیروزی رو از نگاهش بخونم.
ساشا از این حرفش جا خورد و گفت:
- چی؟! اما شجاع بودن که همه چیز نیست. به قد و قوارهاش نگاه نکنید؛ اون یک دختر فسقلیه! ما باید بریم کمکش تا کار دست خودش نداده.
***
پادرا، آن پسری که شب قبل روی زغالهای داغ ایستاده بود و مرد دورهگرد گمان میکرد که قویتر از او وجود ندارد اما سایه با ایستادگی بلند مدتش او را زیر سوال برد، اکنون به دنبال...
***
از سوی دیگر ساشا با دو دستش بر سر خود کوبید و گفت:
- ای وای! خاک تو سرمون شد! دخترهی کم تخته، جدیجدی رفت! اگه یک بلایی سرش بیاد چی؟
فرمانده ستُرگ متفکرانه پاسخ داد:
- ولی اون چشمهای یک بازنده نبود؛ میتونستم پیروزی رو از نگاهش بخونم.
ساشا از این حرفش جا خورد و گفت:
- چی؟! اما شجاع بودن که همه چیز نیست. به قد و قوارهاش نگاه نکنید؛ اون یک دختر فسقلیه! ما باید بریم کمکش تا کار دست خودش نداده.
***
پادرا، آن پسری که شب قبل روی زغالهای داغ ایستاده بود و مرد دورهگرد گمان میکرد که قویتر از او وجود ندارد اما سایه با ایستادگی بلند مدتش او را زیر سوال برد، اکنون به دنبال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش