- ارسالیها
- 87
- پسندها
- 2,384
- امتیازها
- 11,378
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #11
ساجده
حس میکنم در خواب راه میروم! باور ندارم که بیبی دستم را به دستان علی سپرده و مسیر را نشانمان داده است!
حس غریبی دارم، مثل گم برداشتن در رویایی که هرگز تجربه نکردهام و شاید متعلق به شخص دیگری است!
- خوبی؟
به تکان دادن سر اکتفا میکنم و تازه مسیر را رو به رو را میبینم! مسیری ناآشنا! قلبم مثل سر و سرکه میجوشد!
- علی...
وحشت در سینهام پنجول میکشد!
-علی کجا میریم؟!
دستش را از روی دنده برمیدارد و روی دست منجمدم میگذارد.
_ساجده خانم یه ساعته تو راهیم!
لبخندی کج میزند و نگاهم میلغزم روی جادهی تاریک و پر پیچ و تاب!
_تازه الان یادت افتاده بپرسی داریم کجا میریم؟!
تند میشوم از روی ترس، تلخ میشوم از اضطراب!
- علی، مسخرهبازی درنیار.
لبخندش عمق میگیرد و خطی محو روی گونهاش...
حس میکنم در خواب راه میروم! باور ندارم که بیبی دستم را به دستان علی سپرده و مسیر را نشانمان داده است!
حس غریبی دارم، مثل گم برداشتن در رویایی که هرگز تجربه نکردهام و شاید متعلق به شخص دیگری است!
- خوبی؟
به تکان دادن سر اکتفا میکنم و تازه مسیر را رو به رو را میبینم! مسیری ناآشنا! قلبم مثل سر و سرکه میجوشد!
- علی...
وحشت در سینهام پنجول میکشد!
-علی کجا میریم؟!
دستش را از روی دنده برمیدارد و روی دست منجمدم میگذارد.
_ساجده خانم یه ساعته تو راهیم!
لبخندی کج میزند و نگاهم میلغزم روی جادهی تاریک و پر پیچ و تاب!
_تازه الان یادت افتاده بپرسی داریم کجا میریم؟!
تند میشوم از روی ترس، تلخ میشوم از اضطراب!
- علی، مسخرهبازی درنیار.
لبخندش عمق میگیرد و خطی محو روی گونهاش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.