- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #321
- همه چیز رو میسپریم به آیهان!
ابروانش بالا پرید.
- چرا اون؟
کسی جوابش را نداد و پس از مدتی سکوت کیلیان باز به حرف آمد:
- آیهان کجاست؟
از فکر بیرون آمد و با اشارهای به در لبزد:
- رفت جنگل.
سرش را تکان داد.
- خوبه، حدأقل از بابت اون خیالم راحته.
سری تکان داد و از کنارشان با صورتی در هم رد شد، با رفتنش مارسل سریع بازویش را چنگ زد و او را به سمت خودش کشاند و غرید:
- تا الان کجا بودی؟
- ها؟
اخمی کرد.
- یهو بین مراسم رقص غیبتون زد.
- آهان، یه صدایی از طبقه بالا اومد.
یکی از ابروهایش بالا پرید و تکرار کرد:
- طبقه بالا؟ صدا؟
سرش را تکان داد.
- اوهوم.
- خب؟
دستش را در هوا تکان داد و بیحوصله گفت:
- بعداً برات تعریف میکنم؛ ولی الان نمیشه.
- چرا؟
مستقیم بهش زل زد، چقد سؤال میپرسید! کلافه...
ابروانش بالا پرید.
- چرا اون؟
کسی جوابش را نداد و پس از مدتی سکوت کیلیان باز به حرف آمد:
- آیهان کجاست؟
از فکر بیرون آمد و با اشارهای به در لبزد:
- رفت جنگل.
سرش را تکان داد.
- خوبه، حدأقل از بابت اون خیالم راحته.
سری تکان داد و از کنارشان با صورتی در هم رد شد، با رفتنش مارسل سریع بازویش را چنگ زد و او را به سمت خودش کشاند و غرید:
- تا الان کجا بودی؟
- ها؟
اخمی کرد.
- یهو بین مراسم رقص غیبتون زد.
- آهان، یه صدایی از طبقه بالا اومد.
یکی از ابروهایش بالا پرید و تکرار کرد:
- طبقه بالا؟ صدا؟
سرش را تکان داد.
- اوهوم.
- خب؟
دستش را در هوا تکان داد و بیحوصله گفت:
- بعداً برات تعریف میکنم؛ ولی الان نمیشه.
- چرا؟
مستقیم بهش زل زد، چقد سؤال میپرسید! کلافه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر