- تاریخ ثبتنام
- 2/1/19
- ارسالیها
- 1,615
- پسندها
- 14,472
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 20
سطح
20
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #41
تنها کسی که چنین راحت مورد حقارت قرارش میداد و باکی نداشت، سفاک بود. سفاک تک چشمش براق شد و جدی گفت:
- دلیل اومدم یه سری سؤال هست که فقط تو میتونی برام بازشون کنی.
رئیس هم برایش یک بند انگشت کار داشت. او مانند چارلز از هیبت پدر نمیلرزید. رئیس چشم به ستارگان درخشان دشت لوت انداخت و کیف کرد. برخلاف سفاک که از ستارگان متنفر بود، او از ستارهها چشم برنمیداشت.
- پس بعد از بار زدن یه سری آدم منتظر سؤالاتت هستم...خوب میتونیم صحبت کنیم.
هر کار کند هیچ جوره این بشر برایش قابل اعتماد نیست، حتی حرفهایش. با چشم برایش خط تهدید کشید و بیاعتماد لب خشکش را باز کرد.
- زیرآبی نمیتونی بری...وای به حالت جواب درستی ندی.
رئیس سرش را پایین آورد و دم عمیقی کشید. هوای خنک ریههایش را تازه...
- دلیل اومدم یه سری سؤال هست که فقط تو میتونی برام بازشون کنی.
رئیس هم برایش یک بند انگشت کار داشت. او مانند چارلز از هیبت پدر نمیلرزید. رئیس چشم به ستارگان درخشان دشت لوت انداخت و کیف کرد. برخلاف سفاک که از ستارگان متنفر بود، او از ستارهها چشم برنمیداشت.
- پس بعد از بار زدن یه سری آدم منتظر سؤالاتت هستم...خوب میتونیم صحبت کنیم.
هر کار کند هیچ جوره این بشر برایش قابل اعتماد نیست، حتی حرفهایش. با چشم برایش خط تهدید کشید و بیاعتماد لب خشکش را باز کرد.
- زیرآبی نمیتونی بری...وای به حالت جواب درستی ندی.
رئیس سرش را پایین آورد و دم عمیقی کشید. هوای خنک ریههایش را تازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش