• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان سفاک | ستاره سیاه کاربر انجمن یک رمان

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
تنها کسی که چنین راحت مورد حقارت قرارش می‌داد و باکی نداشت، سفاک بود. سفاک تک چشمش براق شد و جدی گفت:
- دلیل اومدم یه سری سؤال هست که فقط تو می‌تونی برام بازشون کنی.
رئیس هم برایش یک بند انگشت کار داشت. او مانند چارلز از هیبت پدر نمی‌لرزید. رئیس چشم به ستارگان درخشان دشت لوت انداخت و کیف کرد. برخلاف سفاک که از ستارگان متنفر بود، او از ستاره‌ها چشم برنمی‌داشت.
- پس بعد از بار زدن یه سری آدم منتظر سؤالاتت هستم...خوب می‌تونیم صحبت کنیم.
هر کار کند هیچ جوره این بشر برایش قابل اعتماد نیست، حتی حرف‌هایش. با چشم برایش خط تهدید کشید و بی‌اعتماد لب خشکش را باز کرد.
- زیرآبی نمی‌تونی بری...وای به حالت جواب درستی ندی.
رئیس سرش را پایین آورد و دم عمیقی کشید. هوای خنک ریه‌هایش را تازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
سفاک مشکلی با زهرماری که چارلز می‌خورد نداشت، بلکه مشکل با آدمان سواستفاده گر داشت. دلش نمی‌خواست به لطف آدم بی‌سر و تهی مانند چارلز همه چیز با خاک یکسان شود. دستش روی پای دراز کشیده‌اش مشت شد. چارلز کی می‌خواهد سر به آدمیت بگذارد؟
صدای خشم در سرش فریاد کشید و ناگهان به سمت چارلز خیز برداشت‌. چارلز با چشمانی به قد گردو به حمله سفاک خیره ماند. آن‌قدر هل برش داشت که دست و پایش را گم کرد و قدرت اراده کار از دستش در رفت؛ تنها میخ به کار سفاک ماندگار شد. یقه کاپشن بادی لجنی‌اش به چنگ آویخته شد و با یک حرکت نیم تنه چارلز را به بیرون نیسان کشید. حال نیم تنه‌اش با زور سفاک نگه داشته و اگر رهایش کند پخش آسفالت می‌شد. چارلز ترسیده رو به آسفالتی که جلوی چشمانش محو می‌شد، دستانش روی هوا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
جدی؟ می‌بایست جدی باشد. جدی نباشد که چارلز دو سوته هست و نیستشان را به دست پلیس می‌داد و وسلام. کوه‌های سیاهی که یکی کوته بود و دیگری بلند از جلوی چشمانش سریع السیر می‌گذشتند. چارلز خودش را از وسط نیسان جمع و جور کرد و مقابل سفاک نشست. هنوز چشم انتظار جواب سفاک بود.
- چیزی نشده؟! نکنه می‌خواستی چیزی بشه.
چارلز به قپی که آمده بود فکر کرد و زیر لب به خود بد و بیراه گفت. چه خوب می‌شد این زبانش زیر کنترل خودش وول می‌خورد. دو طرف کاپشن را گرفت و تنگ کرد. خجالت نداشت اما آرام گفت:
- د نه خب منظورم اینه... .
- منظورت اینه می‌باستم بذارم اون دختره همه چیزو بذاره کف دست نیروی انتظامی بعد من باشم تو با حکمی که نشنیده و ندیده اعدامه. نمی‌فهمم اون رئوف توی جوونیش خنگ بوده یا مادرت که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #44
چه می‌شنید؟ گوش‌هایش تیر کشید و مخش سوت. چشمانش از فرط تعجب گشاد شدند.
- یعنی...تو به دیوار مشت می‌کوبی؟
از جواب دادن آن هم درباره خودش تنفر داشت. در صورت چارلز که میخ او بود سرد خیره شد.
- از فوضولی خوشت میاد؟ گفتی چطور گفتم این‌جوری دیگه جواب سؤال واس چیه؟
چارلز سرش را پایین انداخت و دستانش قلاب کلفتی کرد. همه چیز این بشر برایش سؤال بود. پرسش‌هایی که همت جرئت به تن می‌خرید تا جواب دهد این دیو تک چشم.
- سؤال زیاده اما کسی نیست جواب بده.
سفاک حسی نسبت به سؤال‌های او نداشت مانند خودش که نسبت به هیچ چیز اشتیاقی نداشت و بی‌تفاوت بدون یک نظر رد می‌شد. ابروهای کشیده‌اش برهم شد و تکیه زد.
- منتظری حلوا حلوات کنم خب بگو.
چارلز سریع سر جنباند و چشمانش به چراغان دور شهر که رسیدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #45
درد را حس کرد اما توجهی نکرد و رویش را به بیابان و چراغان راور داد. چارلز غمی که این دخترک عجیب داشت را نمی‌فهمید. نمی‌توانست بفهمد آدمی که زیر بارهای زور‌ خشن این زمانه و مردمانش چگونه له شد و خودش را به بهانه مرده متحرک حرکت می‌دهد، چه زجری دارد. سفاک چهره خنثی‌اش به اطراف در گردش بود انگار خیال حرف بیشتری نداشت. چارلز خودش را عقب کشید و مانند سفاک به طراف پرداخت.
***
چشم‌ میشی‌اش خوب عرض ادب می‌کرد فلافلی آن هم قبل از انجام وظیفه چه صیغه‌ای است که رئوف یا همان رئیس آن‌ها را دم مغازه نگه داشته. دست در جیب‌های سویشرتش کرده بود و به آدمانی که ساعت یازده شب مانند آن‌ها علافانه قدم می‌زدند، زیر چشمی نگاه می‌کرد. به خصوص مرد لاغر اندامی که کاغذهای ساندویچش روی میز پلاستیکی پخش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #46
چارلز تا آخرین لحظه بحث آن‌ها کل هات داگش را قورت داده بود و لقمه آخر را در دهانش چپاند. به نظر می‌آمد بهش بد نگذشته. بدون حرف کاپشن را به هم گره زد و دوباره سر جای قبلی‌اش قرار گرفت.
- د بیاین من سوارم. بیاین بریم بابا سرما زد دک و دهنمون رو یخ کرد.
سفاک نگاه خطری‌اش را با حرف چارلز گرفت و سوار شد. رئوف به حقیقت داشت دیوانه می‌شد. سر و ته ساندویچش را به هم بست و درب راننده را باز کرد. دیو تک چشم هیچ جوره قال این قضیه را ول نمی‌کرد. استارت را که زد داخل یک کوچه نسبتاً بزرگ شدند. روی دست انداز بد قلق که افتادند و یک تکان محکم و جانانه خوردند، چارلز سرش از میان پاهایش بلند کرد. با دیدن اطراف خشکش زد. نه این واقعیت نداشت. چیزی که دید مو به تنش سیخ شد. این همان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #47
چارلز که تا آن لحظه شاهد همه خصومت‌های آن دو بود یک نگاه به سفاک که با هر گامش در تاریکی کوچه یکی می‌شد و سپس به پدرش انداخت. کنجکاو پرسید.
- د موندم شماها چرا همش تو سر و کله هم می‌زنین...جریان این نگاهای پر غضب و موش و گربه بازیا چیه؟
رئیس تمسخر آمیز نگاهی به شانه‌های افتاده او انداخت. هنوز چشمان چارلز رگه‌هایی از خون داشت و به قول خودش خواب به دلش مانده بود. سوییچ را در جیب ول کرد و انگشت شست به بینی خوش‌تراشش کشید. تشر به چارلز بی‌چاره زد:
- همین کم مونده بیام به تو توضیح بدم...امشب رو تو کلبه نمون.
چارلز جا خورده دستی به چانه‌اش کشید و یک نیم نگاه به سفاک کرد. سفاک دست در جیب شلوار لی سیاهش، وسط کوچه ایستاده و به درب و منزل‌های کوچه خیره می‌شد. سؤال در سرش ردیف شد.
- د...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #48
چارلزی که همیشه خونسرد بود و هیچ فکری در قبال آینده و احدی نمی‌کرد، حال نگران یک الف بچه شده بود. بچه‌ای که معلوم نبود کیست و چیست. با باز شدن درب قلبش در دهانش ضربان گرفت و حس کرد هر آن امکان دارد محتویات معده‌اش که هات داگ است بیرون بیاید. زن چاقی با گیسوان فرفری و نارنجی و دستانی طلا آویخته ظاهر شد. صدای مردانه و قلدرانه‌اش گوش‌هایشان را اذیت کرد.
- این وقت شب اومدین مزاحم مردم می‌شید که چی؟ خب برید کپ مرگتون رو بذارید.
خوب که فحش‌های لعاب دارش را بار رئیس و چارلز کرد، سر تا پایشان را برانداز کرد و دست روی چارچوب فلزی گذاشت. با پدر کشتگی گفت:
- خب فرمایش...وایسادین بروبر منو نگاه می‌کنین که چی؟ خب بنالین دیگه بچه‌م گرسنه‌ست.
دروغ یا راستش، نفس از ریه چارلز خارج شد و حالش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #49
اگر به خودش بود جوری زنک را تخت قبرستان می‌خواباند که یاد بچه‌هایش هم از سرش بپرد و غاره‌های کلاغی‌اش خفه شوند. هنوز صد رحمت به قارقار کلاغان بیابان که تکه گوشت پس مانده‌ای به منقارشان آویزان می‌کنند و پرانشان را به آسمان می‌گشایند. دیگر چنین زحماتی هم به گردن سه نفر نمی‌افتاد و خلاص.
چارلز حواسش را از زن گرفت و نیم‌نگاهی به سفاک که هنوز عبوس سرش رو به زمین و دست به سینه بود، انداخت. در حال و هوش خودش بود که صدای چارلز باری دیگر آزارش داد.
- د حواست باشه کسی اومد ولش نکنی...طرف چندباری از دست پدرم فلنگ رو بسته.
قرار نبود جواب کسی را دهد به خصوص پسری که به یک فوتش بند بود. او قبل از نصیحت باید دست و پای خودش را جمع کند تا دست گلی یه سرشان نزند.
دست از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

BLACK.STAR

مدیر تالار عکس + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار عکس
تاریخ ثبت‌نام
2/1/19
ارسالی‌ها
1,615
پسندها
14,472
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #50
هراس از آینده نامعلومی که پیش رویش پهن بود، چند قدم از مقابل رئوف به عقب برداشت. برخوردش به دیوار سیمانی رنگ شده که بد بوی رنگ تازه‌اش مشام را کور می‌کرد، بند دلش پاره شد. سوز سرد دیوار هیچ روی پوستش اعمال نکرد. این بار جای خشم و غرش التماس جایش را گرفت:
- خواهش می‌کنم...با شوهرم کار داری برو داخل با خودش تصویه حساب کن...التماست می‌کنم از جون بچه‌هام بگذر.
نم اشک چشمش خوب می‌توانست هر کس و ناکسی را به سمت فرعی بپیچاند اما رئیس از این حقه‌های مکش مرگ زیاد تماشا کرده بود که سرش شیره بمالد.
رئوف حرم داغ ریه‌اش را بیرون فرستاد و دم عمیقی گرفت. دست به ته ریش سیاه مردانه‌اش گرفت و متفکر رو به چارلز کرد.
- تا همین چند ثانیه پیش که شیر بود... .
سپس ادامه حرفش را در صورت گرخیده زن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا