نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

Delaram*☆♡

کاربر برتر
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
18,172
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
  • #181
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
 
امضا : Delaram*☆♡
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,474
پسندها
7,034
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
  • #182
شادان به جستجوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
سر تا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لاله‌های وحشی کوهستان
 
امضا : m.sina

Delaram*☆♡

کاربر برتر
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
18,172
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
  • #183
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم
 
امضا : Delaram*☆♡
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,474
پسندها
7,034
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
  • #184
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدیگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ
خامش بر آستانه محراب عشق بود
 
امضا : m.sina

Delaram*☆♡

کاربر برتر
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
18,172
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
  • #185
در دو چشمش گناه می‌خندید
بر رخش نور ماه می‌خندید

در گذرگاه آن لبان خموش
شعله‌ای بی پناه می‌خندید
 
امضا : Delaram*☆♡
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,474
پسندها
7,034
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
  • #186
در دو چشمش گناه می‌خندید
بر رخش نور ماه می‌خندید

در گذرگاه آن لبان خموش
شعله‌ای بی پناه می‌خندید
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید
در غارهای تنهائی بیهودگی به دنیا آمد
 
امضا : m.sina

Delaram*☆♡

کاربر برتر
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
18,172
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
  • #187
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید
در غارهای تنهائی بیهودگی به دنیا آمد
ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سينه فشاندم
چشمانم را ناز كنان سرمه كشاندم
افشان كردم زلفم را بر سر شانه
در كنج لبم خالي آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست
تا مات شود زين همه افسونگري و ناز
چون پيرهن سبز ببيند به تن من
با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز
او نيست كه در مردمك چشم سياهم
تا خيره شود عكس رخ خويش ببيند
 
امضا : Delaram*☆♡
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,474
پسندها
7,034
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
  • #188
ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سينه فشاندم
چشمانم را ناز كنان سرمه كشاندم
افشان كردم زلفم را بر سر شانه
در كنج لبم خالي آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست
تا مات شود زين همه افسونگري و ناز
چون پيرهن سبز ببيند به تن من
با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز
او نيست كه در مردمك چشم سياهم
تا خيره شود عكس رخ خويش ببيند
دل من كودكی سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
 
امضا : m.sina

Delaram*☆♡

کاربر برتر
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
18,172
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
  • #189
دل من كودكی سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
در ببندید و بگویید که من
جز از او از همه کس بگسستم
کَس اگر گفت چرا؟
باکم نیست!
فاش گویید که عاشق هستم …
 
امضا : Delaram*☆♡
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,474
پسندها
7,034
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
  • #190
در ببندید و بگویید که من
جز از او از همه کس بگسستم
کَس اگر گفت چرا؟
باکم نیست!
فاش گویید که عاشق هستم …
من خیره به آینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا