مشاعره مشاعره اشعار طنز خودمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 226
  • بازدیدها بازدیدها 17,185
  • برچسب‌ها برچسب‌ها
    اشعار طنز خودمون
  • کاربران تگ شده هیچ

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
17,131
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #221
اهل آفتابگردانم
روده هایم هیچ
معده ام داغون
گاهی هم، کمرم می شکند
از فشار حرف این و اون
مرض غم دارم
افسرده، شوخ
گاهی شیطون...


ادامه هم داره...

نایبم شایدم اینجا کمی هم نادمم
اما در دیوانگی الحق و انصاف نادرم
 
امضا : زینب میشی

فاطمه مقدم

رو به پیشرفت
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
28/3/22
ارسالی‌ها
182
پسندها
1,154
امتیازها
6,963
مدال‌ها
11
  • #222
نایبم شایدم اینجا کمی هم نادمم
اما در دیوانگی الحق و انصاف نادرم
می آمد و دیدم من چون کبک خرامان بود
زلفان پریشانش بر شانه نمایان بود

آمد چو به نزدیکم، هوش از سر من بربود
چون گنده سبیل او تا زیر زنخدان بود
 

matieh

رو به پیشرفت
سطح
7
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/22
ارسالی‌ها
147
پسندها
473
امتیازها
2,933
مدال‌ها
9
سن
20
  • #223
دِهی دارم که گرد دشت، هزاران آسیاب دارد
بهار عارضش بویی، به طعم چای و نان دارد
اگر امشب به لطفت، میهمانی سر نزد یا رب
تا صبح شکر گویم چونکه نان را دوست میدارم :hanghead:
 
امضا : matieh

Hami5

نو ورود
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
31/10/18
ارسالی‌ها
13
پسندها
73
امتیازها
503
  • #224
دِهی دارم که گرد دشت، هزاران آسیاب دارد
بهار عارضش بویی، به طعم چای و نان دارد
اگر امشب به لطفت، میهمانی سر نزد یا رب
تا صبح شکر گویم چونکه نان را دوست میدارم :hanghead:
میهمانی گر بدون دعوت ورخصت همی رفتم
وگر نزدیکتر یا پشت آسیاب می رفتم
به جرم این سپاست کل شب را قهر میکردم
هزاران بار نان بی من ات را زهر می کردم
 
آخرین ویرایش
امضا : Hami5

Anoosh.

کاربر انجمن
سطح
7
 
تاریخ ثبت‌نام
14/10/25
ارسالی‌ها
403
پسندها
629
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
  • #225
مرا آنور فرستادند تا آب خنک نوشم
و لیکن کّلِهُ پاچه خورانیدندمی تا در کلک کوشم
سپس گاو نری را پیشم آوردند و گفتند
که باید روزی یک من شیر ، از او کَم کَمَک دوشم
 
آخرین ویرایش

faezeh_ka_

رو به پیشرفت
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
148
پسندها
2,008
امتیازها
11,563
مدال‌ها
9
سن
27
  • #226
مرا آنور فرستادند تا آب خنک نوشم
و لیکن کّلِهُ پاچه خورانیدندمی تا در کلک کوشم
سپس گاو نری را پیشم آوردند و گفتند
که باید روزی یک من شیر ، از او کَم کَمَک دوشم
ملکا قد بلند و خواهان فراوان دارد
این پسر هنر بسیار پیش همگان دارد
چو به من رسید این عزیز دل
چنان زرد کرد که گویی یرقان دارد
 
امضا : faezeh_ka_
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Anoosh.

Anoosh.

کاربر انجمن
سطح
7
 
تاریخ ثبت‌نام
14/10/25
ارسالی‌ها
403
پسندها
629
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
  • #227
ملکا قد بلند و خواهان فراوان دارد
این پسر هنر بسیار پیش همگان دارد
چو به من رسید این عزیز دل
چنان زرد کرد که گویی یرقان دارد
این پسر بوده دهاتی حتمن
چشم در چشم قشنگان نتواند کردن
چاره اش این بود او را بنوازی کم کم
تا شود رام و نترسد ز نگاهت اصلن
 
آخرین ویرایش

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا