نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آلام | مهسا آریا کاربر انجمن یک رمان

از کدوم شخصیت خوشتون‌ میاد؟

  • ترانه

    رای 0 0.0%
  • مسعود

    رای 0 0.0%
  • امیر

    رای 0 0.0%
  • مهسا

    رای 1 100.0%

  • مجموع رای دهندگان
    1

(Luna)

پرسنل مدیریت
مدیر تالار
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,361
پسندها
13,554
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : (Luna)

(Luna)

پرسنل مدیریت
مدیر تالار
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,361
پسندها
13,554
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
در آغوشم بگیر
که این شب طولانی است
و استخوان‌هایم خسته‌اند.

*****

پوزخندی مهمان صورت ترانه شد و صورتش را کمی به سمت پنجره‌ای که حصارهای آهنی آن را در آغوش گرفته بودند، شد.
- اگه بگی رئیس جمهوری هم باور می‌کنم، چون تو تقدیر من رسیدن شیرین به فرهاد هم طبیعیه. تنها مورد عجیب منم!
عاطفه دستش را روی دست دست‌بند شده ترانه گذاشت و آن‌ را نوازش کرد. در گلویش بغض لانه کرده بود، ولی غرورش نمی‌گذاشت آن را بیرون بفرستد.
- آرزوم بود یه روز پلیس بشم، بابام سرهنگ بود و تو یکی از ماموریت‌هاش شهید شده بود. روزی که شهید شد، من فقط ۴ ساله بودم و از همون موقع فهمیدم تنها شدن یعنی چی! یه روزهایی می‌آمد که دلم می‌خواست فقط بابام کنارم باشه و سرم رو بگیرم بالا و بگم " من هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : (Luna)

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 9)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا