سلام داستا درباره که دختره پرورشگاهی بوده با رفیقش..عاشق یه پسر پولدار میشه ولی مادره پسره دختر خواهرشو میاره خونش وقتی دختره میاد داخل پسره رو با دختر خالش میبینه ک دارن از پله ها میان پایین..
از خونه پسره میزنه بیرون با دوست صمیمیش ک مثله خودش بی سرپرست بود از جلوی چشم پسره دور میشن
بعد از چهار سال پسره خیر یه خیریه میشه و دختری هم ک ازش فرار میکنه تو این خیریه اموزش میده..دختره میره دفتر خیر ک ببین کیه یهو میبینی پسره همونیه ک عاشقش بوده
و ی چیز دیگ دوسته پسره با دوست دختره هم همدیگه رو خیلی دوست داشتن