متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم فانتزی رمان وادیِ دل ملکه می‌طلبد! | ام.فاخر کاربر انجمن یک رمان

از کدوم شخصیت بیش‌تر خوشتون میاد؟

  • امیلی/ ملکه‌ی دل

  • کانسینسو/ وزیر اعظم

  • لوگیکو/ مباشر

  • آلبرت

  • شخصیت‌ها پردازش خوبی نداشت :-(

  • آرگومنتو

  • اریک


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #191
***
صدای زنگ گوشی بیدارشان می‌کند، دومین بار است که زنگ می‌زند و گویا قرار نیست بیخیال شود!
اریک دستش را از زیر گردن امیلی برمی‌دارد و به صفحه‌ی گوشی نگاه می‌کند:
" کری*"
کمی اخم می‌کند، دل نگران می‌شود، کری این وقت صبح با او چکار دارد؟!
به سرعت جواب می‌دهد:
- کری؟!
- اریک...
صدای گریه کارولین خواب را از سر اریک می‌پراند، به سرعت نیم‌خیز می‌شود.
- چیشده؟! کارولین؟!
صدای کارولین از میان گریه‌هاش به سختی شنیده می‌شود:
- دیوید اومده بود اینجا... مامان دوباره بهش حمله‌ی عصبی دست داده... بیا... .
_ لعنتی!
به سرعت بلند می‌شود و لباس‌هایش را می‌پوشد، امیلی درحالی که هراسان شده نیم خیز می‌شود:
- چیشده؟!
اریک شلوارش را بالا می‌کشد و دکمه‌هایش را می‌بندد:
- یه مشکلی پیش اومده... باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #192

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

***
در خانه را باز می‌کند و وارد می‌شود، وسایل خانه برهم ریخته، کاناپه برعکس شده، گلدان روی میز شکسته و تکه‌هایش روی زمین پخش شده و تلوزیون روی زمین افتاده. صدای گریه‌های کارولین را می‌شنود، با عجله از پله‌ها بالا می‌رود و وارد اتاق مادرش می‌شود؛ آنجا هم نامرتب است، پرهای یکی از بالشت‌ها تخت را پوشانده، پرده‌ی اتاق کنده شده و چراغ‌خواب‌ها روی زمین افتاده.
کارولین و پاتریشیا یک گوشه هستند، مادرش زانویش را جلوی سینه‌اش جمع کرده و با دستانش گوش‌هایش را گرفته است، کری هم صورتش را با دستانش پوشانده و گریه می‌کند، به سرعت به سمت آن‌ها می‌رود.
_ مامان؟! مامان خوبی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #193
به پذیرایی برهم ریخته نگاه می‌کند.
" نباید اینطور میشد، نباید خانواده‌مون اینطوری به هم می‌ریخت... نباید دیوید این‌قدر تغییر می‌کرد..."
صدای تقه‌ی در می‌آید... خسته است، برایش مهم نیست چه کسی در خانه را می‌زند... خیلی خسته است!
- اریک؟
اما او هرکسی نیست او امیلی است.

می‌خواهد پاسخ دهد اما حتی نمی‌تواند سرش را بالا بیاورد، به طرز عجیبی تمام نیرویش را از دست داده است.
- اریک؟
به سختی صدایش را بالا می‌برد و پاسخ می‌دهد:
- بیا تو.
دیگر مهم نیست که امیلی وضع خانه را می‌بیند، خسته‌تر از آن‌ است که بخواهد چیزی را از اون پنهان کند. در به آرامی باز شده و صدای امیلی بار دیگر شنیده می‌شود:
- اریک معذرت میخوام واقعا نتونس... .
امیلی ساکت می‌شود، با دیدن وضع خانه کلامش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : M.Fakher

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا