- ارسالیها
- 2,584
- پسندها
- 38,804
- امتیازها
- 66,873
- مدالها
- 40
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #171
دو ستون سنگی، استوانهای و عظیم که در فاصلهی نه چندان نزدیکی از هم قرار دارند، بالای آنها سردری سنگی قرار دارد که با خطی خوانا و روی آن" پیشبینیهای آینده" حکاکی شده است، کاملاً ساده و بدون هیچ تزیینات یا رنگی در روبهروی آنها خود نمایی میکند اما هرسهی آنها متحیر هستند، متحیر از انرژیای که آن دروازه از خود ساطح میکند.
آلبرت زبان میگشاید:
- حس غریبه بودن داره، انگار داره هشدار میده که نباید وارد بشیم.
هم پولیتو و هم اریک به نشانهی تایید سرتکان میدهند، آنها هم این انرژی را به خوبی حس میکنند.
- واقعا هم اینطوره آلبرت، ما نباید اینجا باشیم.
پولیتو این را میگوید و بدون حرفی دیگر به راهشان ادامه میدهند. پس از دروازه، آنها توسط دیوارهایی محصور میشوند، گویا که دروازه چهارچوب...
آلبرت زبان میگشاید:
- حس غریبه بودن داره، انگار داره هشدار میده که نباید وارد بشیم.
هم پولیتو و هم اریک به نشانهی تایید سرتکان میدهند، آنها هم این انرژی را به خوبی حس میکنند.
- واقعا هم اینطوره آلبرت، ما نباید اینجا باشیم.
پولیتو این را میگوید و بدون حرفی دیگر به راهشان ادامه میدهند. پس از دروازه، آنها توسط دیوارهایی محصور میشوند، گویا که دروازه چهارچوب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.