- ارسالیها
- 1,516
- پسندها
- 16,391
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 39
- نویسنده موضوع
- #191
سیریوس از رد و بدل شدن نگاهش بین دو چهرهی گرفته خسته شد. نفسی کوتاه اما از اعماق قلبش کشید و سپس راهش را به.سمت صندلیای که آنسمت میز قرار داشت کج کرد. وقتی روی صندلی جای گرفت، متوجهی خنجری شد که در دست خوابگذار قرار داشت. آب دهانش را قورت داد و سعی کرد متدینتر از همیشه بهنظر برسد. حالا او درست مابینِ خوابگذار و آرتور که لباسی با نقوش زیبا به تن کرده بود، قرار داشت. خوابگذار اولین کسی بود که گفتگو را شروع کرد. لحنش طوری بود که نشان میداد روحیهاش بر ترس عظیمِ فرو رفته بر جلدِ قبیلهی یاک غلبه کرده. در واقع او سعی کرده بود ترسی که درونش وول میخورد را به بردگی بکشد و گویی اینکار به قدرتِ آرتور نیز افزوده بود. خوابگذار با تعللی گفت:
- همه چیز بهموقع حل میشه؛ فقط...
- همه چیز بهموقع حل میشه؛ فقط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.