- تاریخ ثبتنام
- 18/8/20
- ارسالیها
- 1,601
- پسندها
- 17,391
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 40
سطح
27
- نویسنده موضوع
- #201
تامپر بیقرارتر شد، گلویش خشک شد، اما ادامه داد:
- حتی همین الان هم که دارم حرف میزنم، هنوز نمیدونم دقیقاً چی شد…همه میگن شارلو طلسم شده، که… .
حرفش نیمهتمام ماند. فاصلهاش با سایه به اندازهی یک قدم بیشتر نمانده بود که از بین برود. انگار جادویی که از سایهها ساطع میشدند، مانند آهنربایی از بدن لرزان پدر تامپر روی تمام قسمت بدن تامپر جذب میشد. تامپر کم کم حس کرد دارد اتفاقی برایش رخ میدهد. یک موج از سرما از پشت گردنش بالا رفت. دستش بیاراده لرزید. حالا دیگر چیزی عجیب به نظر میرسید. یک جای این تصویر اشتباه بود.
دستش را جلو برد تا دستان پدرش را که برای در آغوش کشیدن او جلو آمده بود را لمس کند. با این حال حالت پدرش هیچ تفاوتی نکرده بود، همچنان ایستاده بود. اما نه مثل یک آدم زنده...
- حتی همین الان هم که دارم حرف میزنم، هنوز نمیدونم دقیقاً چی شد…همه میگن شارلو طلسم شده، که… .
حرفش نیمهتمام ماند. فاصلهاش با سایه به اندازهی یک قدم بیشتر نمانده بود که از بین برود. انگار جادویی که از سایهها ساطع میشدند، مانند آهنربایی از بدن لرزان پدر تامپر روی تمام قسمت بدن تامپر جذب میشد. تامپر کم کم حس کرد دارد اتفاقی برایش رخ میدهد. یک موج از سرما از پشت گردنش بالا رفت. دستش بیاراده لرزید. حالا دیگر چیزی عجیب به نظر میرسید. یک جای این تصویر اشتباه بود.
دستش را جلو برد تا دستان پدرش را که برای در آغوش کشیدن او جلو آمده بود را لمس کند. با این حال حالت پدرش هیچ تفاوتی نکرده بود، همچنان ایستاده بود. اما نه مثل یک آدم زنده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر