- ارسالیها
- 9,418
- پسندها
- 40,337
- امتیازها
- 96,873
- مدالها
- 41
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #101
نگاهم را معطوفش کردم و از جای برخاستم. نگاهش دنبالم کشیده شد و در همان حين که لقمهاش را تندتند میجوید، گفت:
- کجا؟
لبخند کمرنگی زدم:
- برم خونه. احتمالا آیلی بیدار شده. تنها نمونه بهتره.
سری تکان داد و لقمهاش را قورت داد:
- چند ساعت دیگه میام بهتون سر میزنم.
اشارهای به ريش و موهایی که بلند شده بودند و صورتش را نامنظم نشان میدادند، کردم و گفتم:
- فعلا یه کم به سر و وضعت برس. شدی عین جنگلیا! آدم میترسه نزدیکت شه.
آبرویی بالا انداخت و نیش باز کرد:
- تو که فرشتهای حنایی!
چپچپی نثارش کردم:
- زبون نریز.
نفس کوتاهی کشیدم و با برداشتن گوشیام، گفتم:
- خب، من برم دیگه.
- ده دقیقه صبر کن. میرسونمت.
چانه بالا انداختم و مخالفت کردم:
- نمیخواد. خودم میرم. دیوونهای...
- کجا؟
لبخند کمرنگی زدم:
- برم خونه. احتمالا آیلی بیدار شده. تنها نمونه بهتره.
سری تکان داد و لقمهاش را قورت داد:
- چند ساعت دیگه میام بهتون سر میزنم.
اشارهای به ريش و موهایی که بلند شده بودند و صورتش را نامنظم نشان میدادند، کردم و گفتم:
- فعلا یه کم به سر و وضعت برس. شدی عین جنگلیا! آدم میترسه نزدیکت شه.
آبرویی بالا انداخت و نیش باز کرد:
- تو که فرشتهای حنایی!
چپچپی نثارش کردم:
- زبون نریز.
نفس کوتاهی کشیدم و با برداشتن گوشیام، گفتم:
- خب، من برم دیگه.
- ده دقیقه صبر کن. میرسونمت.
چانه بالا انداختم و مخالفت کردم:
- نمیخواد. خودم میرم. دیوونهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.