- ارسالیها
- 72
- پسندها
- 785
- امتیازها
- 3,648
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- #51
خم شد و توپ سفید رنگ گلف را از روی پایه اش برداشت. آن را در دست غلتاند و یک باره آن را سمت پرچم قرمز پرتاب کرد. توپ مسیر کمانکی کوتاهی را پیمود و به فاصله چند متر آن طرف تر، بین چمن ها ناپدید شد. نفس عمیقی کشید. این توپ برایش حکم همان هدف چندین و چند ساله را داشت. با دست خالی نمیتوانست آن را گل کند و امتیاز بگیرد. باید با همه توان، با ابراز مخصوص خودش وارد عمل میشد تا این بار به هدف دلخواهش برسید. در حالی که نگاه مستقیمش از روی پرچم قرمز برداشته نمیشد ، خطاب به انسانهایی که در ذهنش ردیف کرده بود، گفت:
- منتظرم باشید! خیلی زود دوباره همدیگه رو می بینیم!
- منتظرم باشید! خیلی زود دوباره همدیگه رو می بینیم!
***
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.