- ارسالیها
- 10,307
- پسندها
- 25,038
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
فرمان را با سرعت به سمت راست گرداند تا بتواند از کنار جاده برود. یکی از پیکانهای سیاه همراهش پیچید و با تمام قدرت خود را به بدنهی ماشین سفیدشان کوبید. صدای مهیبی فضای ساکت و گرم اطراف را در هم شکست. رؤیا جیغی کشید و ماشین با صدای بدی چندینبار بر روی جاده و کف آسفالتش غلتید. محمد با هر دو دستش فرمان را گرفته و میان پنجههایش میفشرد. امیر که از شدت برخوردها از خواب پریده جیغش همزمان با جیغ رؤیا بالا گرفت. هنوز توقف نکرده بودند که پیکان سیاه دوم هم محکم به آنها خورد، ضربهی دوم پیکان نیمه مچاله را از جاده به بیرون پرت کرد و اینبار چندین مرتبه به روی زمینهای خاکی غلت خوردند. وقتی چند متر از جاده دور شدند، بالاخره دست از غلت خوردن کشیدند. آفتاب به وسط آسمان بدون ابر رسیده بود و عمود بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر