- تاریخ ثبتنام
- 11/10/22
- ارسالیها
- 662
- پسندها
- 8,133
- امتیازها
- 24,973
- مدالها
- 16
- سن
- 21
سطح
16
- نویسنده موضوع
- #61
سپس دو خنجر را نزدیک به هم دیگر کرد که از دسته به هم چسبیدند و تبدیل شدند به خنجر دو سره که وسطش دسته و سرهایش خنجر بودند. رنگشان که تا آن موقع کدری آهنی را داشت، تبدیل به یک طلایی بسیار زیبا شده بود.
آندیا چشمانش برق زد، نگاهش رنگ ذوق گرفته بود و این از چشم توماس دور نماند. توماس سرش را به نشانهی تاسف تکان داد، واقعاً ذرهای به این دختر سر تا پا سیاه... به جز پوستش که سفید بود... و شاید کمی لبان سرخش... آری مابقی چیزها سیاه بودند و همین از نظر توماس برای نفرتانگیز بودن، کافی بود.
- خب الان چی میبینی؟
آندیا به چشمانش نگاه کرد، در حالی که چشمان خودش گردتر شده بودند، لبانش را جمع کرد و پاسخش را داد:
- خنجر دو سره؟
توماسی نفسش را بیرون داد:
- کلاسای سلاحشناسیت رو مرتب شرکت کردی؟...
آندیا چشمانش برق زد، نگاهش رنگ ذوق گرفته بود و این از چشم توماس دور نماند. توماس سرش را به نشانهی تاسف تکان داد، واقعاً ذرهای به این دختر سر تا پا سیاه... به جز پوستش که سفید بود... و شاید کمی لبان سرخش... آری مابقی چیزها سیاه بودند و همین از نظر توماس برای نفرتانگیز بودن، کافی بود.
- خب الان چی میبینی؟
آندیا به چشمانش نگاه کرد، در حالی که چشمان خودش گردتر شده بودند، لبانش را جمع کرد و پاسخش را داد:
- خنجر دو سره؟
توماسی نفسش را بیرون داد:
- کلاسای سلاحشناسیت رو مرتب شرکت کردی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.