- ارسالیها
- 650
- پسندها
- 3,370
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #51
نگاهم کرد و در همان حال افزود:
- من نمیخوام تو زندگی کسی دیگه پا بذارم، تو سنی نداری و مطمئنم موقعیتهای زیادی مقابل روته و میخوام با رضایت کامل به زندگیم بیای. اگر ذرهای تردید داری ما به درد هم نمیخوریم.
لبهایم را با زبان تر کردم و زمان خریدم تا پاسخ مناسبی برای جملاتش بیابم اما همان لحظه قامتی کنار میزمان متوقف شد و صدایی آشنا میان گوشم پیچید.
- اینجا چه خبره یارگل؟
پیش از آنکه سر بلند کنم هم مبهوت بودم؛ فریاد اینجا چه میکرد؟
امیر با چشمانی غرق کنجکاوی فریاد را نگریست.
- آقا کی باشن؟
تنش، میانشان هویدا بود و من دستپاچه در ذهن به دنبال کلمات میگشتم. سرانجام با تته پته به سخن آمدم:
- ایشون پسرداییمن، پسر آقا شهرام.
چینهای روی پیشانی امیر صاف شد.
- بله با آقا شهرام...
- من نمیخوام تو زندگی کسی دیگه پا بذارم، تو سنی نداری و مطمئنم موقعیتهای زیادی مقابل روته و میخوام با رضایت کامل به زندگیم بیای. اگر ذرهای تردید داری ما به درد هم نمیخوریم.
لبهایم را با زبان تر کردم و زمان خریدم تا پاسخ مناسبی برای جملاتش بیابم اما همان لحظه قامتی کنار میزمان متوقف شد و صدایی آشنا میان گوشم پیچید.
- اینجا چه خبره یارگل؟
پیش از آنکه سر بلند کنم هم مبهوت بودم؛ فریاد اینجا چه میکرد؟
امیر با چشمانی غرق کنجکاوی فریاد را نگریست.
- آقا کی باشن؟
تنش، میانشان هویدا بود و من دستپاچه در ذهن به دنبال کلمات میگشتم. سرانجام با تته پته به سخن آمدم:
- ایشون پسرداییمن، پسر آقا شهرام.
چینهای روی پیشانی امیر صاف شد.
- بله با آقا شهرام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.