- ارسالیها
- 323
- پسندها
- 1,702
- امتیازها
- 10,133
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #61
هر دوی آنها درحال تلاش برای پیدا کردنش بودند، یکی سعی میکرد مخفیاش کند، دیگری سعی میکرد پیدایش کند تا تمام رمز و راز گذشته را بیابد، آنگونه بود که میتوانست دوباره زندگی برگرداند!
***
صدای نمنم باران با آن چای سیاه داغ عجیب بر پوست و گوشتش میچسبید، کمی گرم شدن در آن سوز سرما برایش لذت بخش بود. فنجان چای را زیر بینیاش برد، بخار چای بینیاش را قلقلک میداد، لبخند نمکی بر روی لبانش زد و جرعهای از آن را نوشید.
طبق معمول شهر از شلوغی بیداد میکرد و بوی شیرینی کیکها از مغازهها بیرون زده بود و تمام پس کوچه های شهر را آغشته به طعمش کرده بود. با وجود باران مردمان زیادی بیرون بودند. از آن بالا در چایخانهی مشهور ماه که دومین رتبه را بعد از چایخانه لوتوس در شهر تیان شان به خود...
***
صدای نمنم باران با آن چای سیاه داغ عجیب بر پوست و گوشتش میچسبید، کمی گرم شدن در آن سوز سرما برایش لذت بخش بود. فنجان چای را زیر بینیاش برد، بخار چای بینیاش را قلقلک میداد، لبخند نمکی بر روی لبانش زد و جرعهای از آن را نوشید.
طبق معمول شهر از شلوغی بیداد میکرد و بوی شیرینی کیکها از مغازهها بیرون زده بود و تمام پس کوچه های شهر را آغشته به طعمش کرده بود. با وجود باران مردمان زیادی بیرون بودند. از آن بالا در چایخانهی مشهور ماه که دومین رتبه را بعد از چایخانه لوتوس در شهر تیان شان به خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر