- ارسالیها
- 323
- پسندها
- 1,702
- امتیازها
- 10,133
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #71
حالا متوجه میشد مردنش نه تنها ناعادلانه در حق مردمان و هم قبیلعهاش بود بلکه ظلمی در حقشان کرده بود که تابخشودتی بود.
حلقه های قطره اشک در چشمانش موج میزدند. این حق مردمانش نبود که اینگونه غل و زنجیرشان کنند.
قبیله تارگرین برایش یک خانواده بود! درست میگفتن جلال و عظمت تارگرین ها با مرگش از بین رفت. چقدر احمق بود که فکر میکرد با مرگش همه چیز درست میشود و انها هم طعم ازادی را میچشند. ولی اشتباه میکرد با مرگش همه چیز را به هم زده بود.
میدید چگونه با حقارت از بین مردمانی که جز منفعت چیزی برایشان ارزشی نداشت رد میشدند. همیشه ارزو داشت تارگرین هارو در شکوه ببیند ولی حالا کاری که کرده بود جز ناامیدی برایشان باقی نگذاشته بود. بالااخره ان قطره اشک ها ریخته شدند!
با مردمانش چه...
حلقه های قطره اشک در چشمانش موج میزدند. این حق مردمانش نبود که اینگونه غل و زنجیرشان کنند.
قبیله تارگرین برایش یک خانواده بود! درست میگفتن جلال و عظمت تارگرین ها با مرگش از بین رفت. چقدر احمق بود که فکر میکرد با مرگش همه چیز درست میشود و انها هم طعم ازادی را میچشند. ولی اشتباه میکرد با مرگش همه چیز را به هم زده بود.
میدید چگونه با حقارت از بین مردمانی که جز منفعت چیزی برایشان ارزشی نداشت رد میشدند. همیشه ارزو داشت تارگرین هارو در شکوه ببیند ولی حالا کاری که کرده بود جز ناامیدی برایشان باقی نگذاشته بود. بالااخره ان قطره اشک ها ریخته شدند!
با مردمانش چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش