- تاریخ ثبتنام
- 10/8/20
- ارسالیها
- 3,594
- پسندها
- 7,271
- امتیازها
- 35,773
- مدالها
- 16
دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیردلم میخواهد چنان بنوشمت
که در استخوانم حل شوی
عجب دنیای بی رحمی دلم گیر ست و دلگیرم
دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیردلم میخواهد چنان بنوشمت
که در استخوانم حل شوی
درد عاشقي را دوايي بهتر از معشوق نيستدلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیر
عجب دنیای بی رحمی دلم گیر ست و دلگیرم
دیدم که آدمیدرد عاشقي را دوايي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را شيرين كنيد
دلدار مرا در غم و اندوه بکاستدیدم که آدمی
میتواند شفای آدمی شود.
در چشم اهل کبریا سراپا غرور باشدیدم که آدمی
میتواند شفای آدمی شود.
دل به دلبر دادم و دلدار، دل را دل ندیددر چشم اهل کبریا سراپا غرور باش
بی اعتنا به سنگ زدن ها در این مسیر
همچو قطار در تب و تاب عبور باش
روشن نمیشود به چراغی جهان ولی
یاد اور حقیقت پیدای نور باش
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاستدل به دلبر دادم و دلدار، دل را دل ندید
دل به دلبر، دل سپرد، دلدار پا از دل کشید
دچار یعنی عاشقدل به دلبر دادم و دلدار، دل را دل ندید
دل به دلبر، دل سپرد، دلدار پا از دل کشید
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشتدچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی
دلم جز مهرمه رویان طریقی بر نمیگیرددیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت؟