D Deleted کاربر سایت کاربر فعال تاریخ ثبتنام 3/7/21 ارسالیها 1,487 پسندها 26,288 امتیازها 61,573 مدالها 56 سطح 37 6/8/23 نویسنده موضوع #1 اشعار آغاز شده با حرف و اینجا قرار میگیرند.ویرانه دل ماست که با هر نِگه دوست صَد بار بَنا گشت و دِگر بار فُرو ریخت آخرین ویرایش توسط مدیر 8/8/23
اشعار آغاز شده با حرف و اینجا قرار میگیرند.ویرانه دل ماست که با هر نِگه دوست صَد بار بَنا گشت و دِگر بار فُرو ریخت
D Deleted کاربر سایت کاربر فعال تاریخ ثبتنام 3/7/21 ارسالیها 1,487 پسندها 26,288 امتیازها 61,573 مدالها 56 سطح 37 6/8/23 نویسنده موضوع #2 Ayan گفت ویرانه دل ماست که با هر نِگه دوست صَد بار بَنا گشت و دِگر بار فُرو ریخت کلیک کنید تا باز شود... ولی بر سنگ قبر آرزوی خویش پژمردی
Ayan گفت ویرانه دل ماست که با هر نِگه دوست صَد بار بَنا گشت و دِگر بار فُرو ریخت کلیک کنید تا باز شود... ولی بر سنگ قبر آرزوی خویش پژمردی
D Deleted کاربر سایت کاربر فعال تاریخ ثبتنام 3/7/21 ارسالیها 1,487 پسندها 26,288 امتیازها 61,573 مدالها 56 سطح 37 6/8/23 نویسنده موضوع #3 Ayan گفت ولی بر سنگ قبر آرزوی خویش پژمردی کلیک کنید تا باز شود... وصله نمیشود دگر، این دو هزار و یک ترک...
Ayan گفت ولی بر سنگ قبر آرزوی خویش پژمردی کلیک کنید تا باز شود... وصله نمیشود دگر، این دو هزار و یک ترک...
D Deleted کاربر سایت کاربر فعال تاریخ ثبتنام 3/7/21 ارسالیها 1,487 پسندها 26,288 امتیازها 61,573 مدالها 56 سطح 37 6/8/23 نویسنده موضوع #4 Ayan گفت وصله نمیشود دگر، این دو هزار و یک ترک... کلیک کنید تا باز شود... و تو پناهی در هر پیشامد بد…
Ayan گفت وصله نمیشود دگر، این دو هزار و یک ترک... کلیک کنید تا باز شود... و تو پناهی در هر پیشامد بد…
D Deleted کاربر سایت کاربر فعال تاریخ ثبتنام 3/7/21 ارسالیها 1,487 پسندها 26,288 امتیازها 61,573 مدالها 56 سطح 37 7/8/23 نویسنده موضوع #5 Ayan گفت و تو پناهی در هر پیشامد بد… کلیک کنید تا باز شود... ورای زخمهایم ایستادگی خواهم کرد.
F FakhTeh ارشد بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 29/1/20 ارسالیها 3,957 پسندها 41,838 امتیازها 71,671 مدالها 36 سطح 40 8/8/23 #6 وا جبست از دهن غنچه بدوزند بخار تا در ایام جمالت سخن گل نکند امضا : FakhTeh
m.sina کاربر سایت کاربر خبره تاریخ ثبتنام 10/8/20 ارسالیها 3,577 پسندها 7,209 امتیازها 35,773 مدالها 16 سطح 14 10/8/23 #7 FakhTeh گفت وا جبست از دهن غنچه بدوزند بخار تا در ایام جمالت سخن گل نکند کلیک کنید تا باز شود... وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام نیم جانی هست و میآید نیاز ازمن هنوز امضا : m.sina
FakhTeh گفت وا جبست از دهن غنچه بدوزند بخار تا در ایام جمالت سخن گل نکند کلیک کنید تا باز شود... وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام نیم جانی هست و میآید نیاز ازمن هنوز
Tara Motlagh کاربر سایت کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 1/8/23 ارسالیها 305 پسندها 1,022 امتیازها 6,833 مدالها 10 سطح 9 10/8/23 #8 وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها میکشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم میچشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی امضا : Tara Motlagh
وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها میکشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم میچشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
F FakhTeh ارشد بازنشسته مدیر بازنشسته تاریخ ثبتنام 29/1/20 ارسالیها 3,957 پسندها 41,838 امتیازها 71,671 مدالها 36 سطح 40 10/8/23 #9 وعدهٔ این چرخ همه باد بود وعده رطب کرد و فرستاد تود باد شمر کار جهان را که نیست تار جهان را به جز از باد پود امضا : FakhTeh
وعدهٔ این چرخ همه باد بود وعده رطب کرد و فرستاد تود باد شمر کار جهان را که نیست تار جهان را به جز از باد پود
m.sina کاربر سایت کاربر خبره تاریخ ثبتنام 10/8/20 ارسالیها 3,577 پسندها 7,209 امتیازها 35,773 مدالها 16 سطح 14 15/8/23 #10 FakhTeh گفت وعدهٔ این چرخ همه باد بود وعده رطب کرد و فرستاد تود باد شمر کار جهان را که نیست تار جهان را به جز از باد پود کلیک کنید تا باز شود... وه که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید قصه عشق نهان ما برسوایی کشید آخر ای جان روزی از حال دل زارم بپرس تا بگویم آنچه در شبهای تنهایی کشید امضا : m.sina
FakhTeh گفت وعدهٔ این چرخ همه باد بود وعده رطب کرد و فرستاد تود باد شمر کار جهان را که نیست تار جهان را به جز از باد پود کلیک کنید تا باز شود... وه که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید قصه عشق نهان ما برسوایی کشید آخر ای جان روزی از حال دل زارم بپرس تا بگویم آنچه در شبهای تنهایی کشید