ولی بر سنگ قبر آرزوی خویش پژمردیویرانه دل ماست
که با هر نِگه دوست
صَد بار بَنا گشت
و دِگر بار فُرو ریخت
وصله نمیشود دگر،ولی بر سنگ قبر آرزوی خویش پژمردی
ووصله نمیشود دگر،
این دو هزار و یک ترک...
ورای زخمهایم ایستادگیو
تو
پناهی
در هر
پیشامد
بد…
وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوزوا جبست از دهن غنچه بدوزند بخار
تا در ایام جمالت سخن گل نکند
وه که سودای تو آخر سر بشیدایی کشیدوعدهٔ این چرخ همه باد بود
وعده رطب کرد و فرستاد تود
باد شمر کار جهان را که نیست
تار جهان را به جز از باد پود