زان شبی که وعده کردی روز وصلز ما نیامده جرمی خدا روا دارد
که کینه ورزی و اندیشه از خدا نکنی
زهی سعادت من کهم تو آمدی به سلامز تمام بودنیها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد
زخمی کینه من این تو و این سینه منزهی سعادت من کهم تو آمدی به سلام
خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام
قیام خواستمت کرد عقل میگوید
مکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام
زندگی باید کردزخمی کینه من این تو و این سینه من
من خودم خواستهام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگریست
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد