سکه این مهر از خورشید هم زرینتر استسحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
سایه ای کز قد و بالای تو بر ما افتدسودازدهای کز همه عالم به تو پیوست
دل نیک بدادت که دل از وی بگسستی
سالها گوشهی چشم تو بلاتکلیفمسایه ای کز قد و بالای تو بر ما افتد
به ز نوریست که از عالم بالا افتد
هر کجا دیده بر آن قامت رعنا افتد
رود از دست دل زار و همه جا افتد
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکنسالها گوشهی چشم تو بلاتکلیفم
یا بفرما نظری، یا بگذارم بروم!
من تو را با خودِ زیبای تو در آینهات
بهتر آن است که تنها بگذارم بروم