خنده کی کرده حکایت ز دل شاد کسیخمید نرگس پژمردهای ز انده و شرم
چو دید جلوه گلهای بوستانی را
خبرم هست که مرغان سحر میگویندخنده کی کرده حکایت ز دل شاد کسی
گاه ویران کندت خاطره و یاد کسی
دل به بازوی خودت خوش کن و زانوی خودت
کی کسی میرسد امروز به فریاد کسی
خبرم هست که مرغان سحر میگویند
اخر خفته سر از خواب جهالت بردار
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن