- تاریخ ثبتنام
- 22/5/21
- ارسالیها
- 383
- پسندها
- 1,302
- امتیازها
- 8,563
- مدالها
- 9
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #11
***
«سه سال بعد»
از سالن کنکور اومدم بیرون و نفس راحتی کشیدم. بالأخره سه سال گذشت و امروز کنکورمو دادم. به نظر خودم که خیلی خوب داده بودم. انشاءالله که دندانپزشکی شهر خودمون قبول بشم؛ چون دلم نمیخواد برم شهر دیگه. ما سهتا؛ یعنی من و زینب و فاطی هر سه دوست داریم دندانپزشکی همینجا قبول بشیم که با هم باشیم. انشاءالله که قبول هستیم! توی محوطه فاطی و زینب رو دیدم و رفتم پیششون.
- بچهها چیکار کردید کنکورو؟
فاطی همونطور که داشت مداد و پاککنش رو توی جیبش جا میداد گفت:
- به نظرم که خوب دادم.
زینب هم درحالیکه سرش رو تکون میداد گفت:
- منم به نظرم خوب دادم.
با ذوق وصفناپذیری گفتم:
- پس یعنی دندانپزشکی اینجا قبولیم نه؟
هردو سری تکون دادن و حرفمو تأیید کردن. بعد از اون زینب گفت:
- بچهها...
«سه سال بعد»
از سالن کنکور اومدم بیرون و نفس راحتی کشیدم. بالأخره سه سال گذشت و امروز کنکورمو دادم. به نظر خودم که خیلی خوب داده بودم. انشاءالله که دندانپزشکی شهر خودمون قبول بشم؛ چون دلم نمیخواد برم شهر دیگه. ما سهتا؛ یعنی من و زینب و فاطی هر سه دوست داریم دندانپزشکی همینجا قبول بشیم که با هم باشیم. انشاءالله که قبول هستیم! توی محوطه فاطی و زینب رو دیدم و رفتم پیششون.
- بچهها چیکار کردید کنکورو؟
فاطی همونطور که داشت مداد و پاککنش رو توی جیبش جا میداد گفت:
- به نظرم که خوب دادم.
زینب هم درحالیکه سرش رو تکون میداد گفت:
- منم به نظرم خوب دادم.
با ذوق وصفناپذیری گفتم:
- پس یعنی دندانپزشکی اینجا قبولیم نه؟
هردو سری تکون دادن و حرفمو تأیید کردن. بعد از اون زینب گفت:
- بچهها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر