- تاریخ ثبتنام
- 22/5/21
- ارسالیها
- 383
- پسندها
- 1,302
- امتیازها
- 8,563
- مدالها
- 9
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #21
همه موافقت کردن. عمو علی گفت:
- خب کی صیغه و اینا رو بخونیم؟ حسین آقا (بابام) من یه آشنا دارم که به قولی روحانیه اگه شما موافق هستید من زنگ بزنم بهش که الان بیاد اینجا و یه صیغه بخونه.
بابا و مامان موافقت کردن و عمو زنگ دوستش زد تا بیاد. همینطور ساکت نشسته بودم و چیزی نمیگفتم. یعنی مجردی پَر؟
صدای زنگ در اومد. دوست عمو که یه روحانی بود اومد بالا و بعد از سلام و علیک و شربت خوردن گفت:
- خب آقا علی عروس و دوماد کدومن؟
عمو به من و سینا اشاره کرد. مرده به سینا گفت:
- شما پاشو پیش خانومت بشین.
ایندفعه من رو مبل دو نفره نشسته بودم که زندایی پیشم بود و زندایی پاشد و سینا به جاش کنارم نشست.
مرده یه کلماتی خوند و بعدش دیگه محرم شدیم. زندایی با یه جعبه انگشتر اومد و جعبه رو داد دست سینا و سینا...
- خب کی صیغه و اینا رو بخونیم؟ حسین آقا (بابام) من یه آشنا دارم که به قولی روحانیه اگه شما موافق هستید من زنگ بزنم بهش که الان بیاد اینجا و یه صیغه بخونه.
بابا و مامان موافقت کردن و عمو زنگ دوستش زد تا بیاد. همینطور ساکت نشسته بودم و چیزی نمیگفتم. یعنی مجردی پَر؟
صدای زنگ در اومد. دوست عمو که یه روحانی بود اومد بالا و بعد از سلام و علیک و شربت خوردن گفت:
- خب آقا علی عروس و دوماد کدومن؟
عمو به من و سینا اشاره کرد. مرده به سینا گفت:
- شما پاشو پیش خانومت بشین.
ایندفعه من رو مبل دو نفره نشسته بودم که زندایی پیشم بود و زندایی پاشد و سینا به جاش کنارم نشست.
مرده یه کلماتی خوند و بعدش دیگه محرم شدیم. زندایی با یه جعبه انگشتر اومد و جعبه رو داد دست سینا و سینا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر