- ارسالیها
- 10,325
- پسندها
- 25,176
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
و با سر به یانیس اشاره داد:
- دنبالم بیا!
صدای نفس آرام دو نگهبان را شنید و پوزخندش شدت گرفت. به دنبال بیاتریسا به سمت آنسوی حیاط نگهبانان و به حاشیهی دیوارهای کوتاه قصر رفتند. زیر سایهی دیوارها به آرامی مسیری به ظاهر مشخصی را طی میکردند. نگاه یانیس موهای سیاه بافتهاش را رصد میکرد که هر چه به پایین میرسید روشنتر و روشنتر میشد تا جایی که در انتها و در پایین قوس تند کمرش کاملاً طلایی بود. خیلی زود به جلوی درب بزرگ و چوبین سربازخانه رسیدند. وارد شدند و از میان محیط بزرگ و شلوغ پر از سرباز گذشتند. سربازها مشغول هر کاری که بودند با دیدن بیاتریسا، سر جای خودشان شق و رق میایستادند و نگاه گردشان بیحرکت میشد. سربازخانه پر از بوهای تند بود. بیشتر از همه بوی تند عرق! در انتها دربی...
- دنبالم بیا!
صدای نفس آرام دو نگهبان را شنید و پوزخندش شدت گرفت. به دنبال بیاتریسا به سمت آنسوی حیاط نگهبانان و به حاشیهی دیوارهای کوتاه قصر رفتند. زیر سایهی دیوارها به آرامی مسیری به ظاهر مشخصی را طی میکردند. نگاه یانیس موهای سیاه بافتهاش را رصد میکرد که هر چه به پایین میرسید روشنتر و روشنتر میشد تا جایی که در انتها و در پایین قوس تند کمرش کاملاً طلایی بود. خیلی زود به جلوی درب بزرگ و چوبین سربازخانه رسیدند. وارد شدند و از میان محیط بزرگ و شلوغ پر از سرباز گذشتند. سربازها مشغول هر کاری که بودند با دیدن بیاتریسا، سر جای خودشان شق و رق میایستادند و نگاه گردشان بیحرکت میشد. سربازخانه پر از بوهای تند بود. بیشتر از همه بوی تند عرق! در انتها دربی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش